نصایح

اگر بخواهید خوب راه بروید باید اعتماد بنفس داشته

 

باشید و تمرین کنید.

نه اینکه دعا کنید تا پای پسر همسایتان بشکند به

این طریق به راه رفتن شما کمک نخواهد شد.

خویش را اول مداوا کن,کمال این است و بس






خویش را اول مداوا کن,کمال این است وبس 

.کره اسب از نجابت در تعاقب ميرود
/ کره خر از خريت پيش پيش مادر است.


گر ببيني ناکسان بالا نشستندعار نيست / روي دريا کف نشيندقعر در يا گوهر است.

آهن و فولاد از يک کوره آيد برون / آن يکي شمشير گردد وان دگر نعل خر است


لحظه های تنهائی

گاهی اوقات وقتی تنهای تنها میشوم.بفکر فرو میروم"و در رویاهایم میبینم که با خدا مشغول گفتگو هستم. دیشب یکی از اون شبهای دلشکستگیم بود به خدا گفتم خدایا امشب میخواهم با تو گفتگو کنم. خدا پرسید تو میخواهی با من بگفتگو بنشینی؟ و من در پاسخش گفتم اری اگر تو وقت داری؟

خدا خندید و گفت وقت من بینهایت است اما تو در ذهنت چیست که میخواهی از من بپرسی؟ و من پرسیدم:

چه چیز بشر شما را سخت متعجب میسازد؟

خدا پاسخ داد: کودکی شان.". اینکه از کودکیشان خسته میشوند. و عجله دارند که بزرگ شوند!!! .. و بعد دوباره پس از مدتها" ارزو میکنند تا که کودک باشند..و

اینکه انها سلامتی خود را از دست میدند تا پول بدست ارند. و باز پولشان را از دست میدند تا دوباره سلامتی خود را بدست ارند و اینکه با اضطراب به اینده مینگرند..

وحال فراموش میکنند........................

بنابر این نه در حال زندگی میکنند و نه در اینده.و اینکه انها بگونه ای زندگی میکنند که گوئی هرگز نمیمیرند. و گونه ای میمیرند که هرگز زندگی نکرده اند................وبیکباره

دستهای خدا دستانم را گرفت""برای مدتی سکوت کردیم.. و باز من سکوت را شکستم دوباره پرسیدم پدر جان تو دوست داری کدام درسهای زندگی را فرزندانت بیاموزند؟

او گفت:: بیاموزند که انها نمیتوانند کسیرا وادار کنند تا عاشقشان باشند . و تنها کاری که انها میتوانند بکنند این است که به انها اجازه دهند که خودشان دوست داشته باشند..

بیاموزند که درست نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنند..

بیاموزند که فقط چند ثانیه طول میکشد تا زخمهای عمیقی در قلب انان که دوستشان داریم ایجاد کنیم . اما سالها طول میکشد تا ان زخمها را التیام بخشیم.......

بیاموزند ثروتمند کسی نیست که بیشترینها را دارد بلکه کسیست که به کمترینها نیازدارد

 بیاموزند که ادمهایی هستند که انها را دوست دارند...

فقط نمیدانند که چکونه احساساتشان را ابراز بدارند......

بیاموزند که دو نفر میتوانند تا به یک نقطه نگاه کنند..و ان نقطه را متفاوت ببینند...

بیاموزند که کافی نیست فقط انها دیگران را ببخشند. بلکه انها خود را نیز ببخشند....

و.. من بعد از تشکر با خضوع گفتم: ایا چیز دیگری هم هست که دوست دارید تا فرزندانتان بدانند؟؟؟؟؟؟؟

در اینجا خدا لبخندی زد و گفت:: فقط اینکه بدانند و یادشان نرود من همیشه اینجا هستم.. همیشه و در همه حال و در همه جا..................

تفاوت عشق و هوس{ در ارتباط دختر و پسر یا در ازدواج}

.تفاوت عشق و هوس{ در ارتباط دختر و پسر یا در

ازدواج}         تا برگردم راه دراز است پس بخوانید تا برگردم


1 – عشق معطوف به غیر از خود است. در حالیکه محور هوس خود فرد و لذت اوست. جملات زیر را مقایسه کنید:
- ( من) دوستت دارم
- ( من) برات می میرم
- (برای من) هیچکس مثل تو نمیشه
- ( من ) همیشه به فکر توام
-( من) را فراموش نکن
- ( من ) از تو رنجیدم
در حالیکه در عشق، توجه به حالتها و لذتهای خود نیست. و خواست و شرایط معشوق جایگزین خودخواهی فرد می شود.
جمله معشوق است و عاشق پرده ای
زنده معشوق است و عاشق مرده ای
2 – هوس پاسخ به یک نیاز جسمانی و روانی است، مثل نیاز به آب، نیاز به اکسیژن ، نیاز به غذا. ولی عشق فراتر از یک چنین نیازی هست. عشق فراهم آورنده رشد و خودشکوفایی فرد است. لذا فردعاشق خود را خوار نمی کند، کوچک نمی کند. عشق عزت و احترام دارد و این احترام از روی بی نیازی و بزرگی عشق حاصل می شود. شاید در فیلم ها دیده و شنیده باشید که فردی می گوید« من عشق را گدایی نمی کنم».
هر چه جز عشقست، شد ماکولِ[1] عشق
دو جهان یک دانه پیش نَولِ[2] عشق
دانه یی مر مرغ را هرگز خورَد؟
کاهدان مر اسب را هرگز چَرَد[3]؟
3 – عشق محدود کننده و زندانی کننده معشوق نیست. عشق آزاد کننده است. اگر فردی را مجبور کنیم که همه علائق ، سلیقه ها و تفکراتش را فقط متوجه ما کند و فقط به ما بیندیشد، او را محدود به خودمان کرده ایم، نه اینکه عاشق خودکرده باشیم. در واقع این عشق نیست، این یک هوس است و ما را وابسته به شخص دیگری نموده است.
آنکه او بسته غم و خنده بود
او بدین دو عاریت زنده بود
باغ سبز عشق، کو بی منتهاست
جز غم و شادی درو بس میوه هاست
عاشقی زین هر دو حالت، برترست
بی بهار و بی خزان ، سبز و ترست
در نگنجد عشق در گفت و شنید
عشق، دریایی ست قعرش ناپدید.

4 – عشق با بدبینی و سوء ظن همراه نیست. عشق یک اعتماد است. یک اطمینان است و پس از شناخت رفتار، گفتار و احساسات معشوق، و به جهت یک آگاهی عمیق به وجود می آید. لذا ابتدا اعتماد به وجود می آید و بعد عشق منعقد می شود.
بعضی ها می پرسند «باید اول عاشق شد بعد ازدواج کرد یا اول ازدواج کرد بعد عاشق شد؟!»
در جواب باید گفت: اگر بعد از ازدواج بخواهی عاشق بشوی که کار از کار گذشته است و آن فرد هر خصوصیت یا رفتار و یا افکار و احساسی که داشته باشد، باید تحمل کنید، نام این عشق نیست.
از طرف دیگر بدون بررسی ، شناخت ، تحقیق و ارتباط رسمی چگونه می توان عاشق فردی شد تا در پی آن ازدواج کرد؟ ( یعنی روش عاشق شدن قبل از ازدواج چگونه است)
خلاصه اینکه، طی یک فرایند رسمی که خانواده ها در جریان هستند، و ارتباطات شما آشکار و شفاف هست. با مشورت و بررسی شما و خانواده هایتان از فرد مقابل آگاهی به دست می آورید، تناسب رفتارها، نقاط ضعف ، احساسات و افکار یکدیگر را می سنجید و سایر معیارهای مطلوب را دقیقا ارزیابی می کنید. بدیهی است که اگر این موارد مثبت باشد خواه ناخواه شما عاشق فرد می شوید( نه هوس پیدا کنید).
اما هوس اینست که معمولا به صرف مجاورت ایجاد می شود. همکلاسی، هم محله ای، همکار، فامیل و ...، می بینید، خنده ها و عشوه هایش را حس می کنید، شیطنتها ، بازیگوشی ها، و کلاس گذاشتن هایش را نظاره می کنید، به دلتون می افتد که عاشقش هستید و با خیالات مستمر از او غولی می سازید که فقط بعد از ازدواج شکسته می شود و واقعیت آن روشن می شود. معمولا چنین دو نفری به جای شناخت یکدیگر، انرژی خود را صرف احساسات یکدیگر می کنند، دل میدهند و قلوه می گیرند، هر روز به تعداد زیادی برای یکدیگر می میرند، یا حداقل غش می کنند و تعارفات کلاس بالا نصیب هم می کنند، از وجود یکدیگر ممنون می شوند، از هم زیاد تشکر می کنند، با مطالعاتی که در مورد مخ زنی دختر یا پسر در اینترنت یا ....آموخته اند سعی می کنند طرف مقابل را شیفته خود سازند ( به هر قیمتی)به هم زیاد کادو می دهند، متون ادبی جالب ، آهنگهای احساس نواز، و مبالغه های غیر عقلانی به یکدیگر پیشکش می کنند، کم کم نقش پدر، مادر، دوستان، همکاران و ... را حذف کرده و همه را یک جا به محبوب خود پیشکش می کنند، و وقت خود را یا با او پر می کنند یا با خیالات او سر می کنند و در خیالات خود او را تک ستاره ای می دانند که آسمان قلب آنها را نورانی می کند، بدون او زندگی معنی و مفهوم و شور خود را از دست می دهد. او یک انسان نیست، یک فرشته است، او هیچ عیبی ندارد، و فقط و فقط مهر و عشق و صفا و نقاط مثبت است. تصور از دست دادن او ، کابوسی وحشتناک هست. مفعول شعرهای تمام ترانه های شاد و غمناک به نوعی به محبوب آنها بر می گردد، واینگونه این احساسات غیر قابل کنترل می شود ، در حالیکه عشق همانطور که گفته شد، فرایند مشخصی از آگاهی می باشد. منظور این نیست که از احساس تهی باشد، نه ، اما احساس یکی از پارامتر های مهم در کنار پارامترهای آگاهی هست که نمی تواند جای خالی دیگر خصیصه ها را پر کند.
احساس انفجار آمیز در رابطه ها منجر به تحریف واقعیت ها شده و آنقدر آب را گل آلود می کند که خود فرد به هیچ وجه قادر به شناخت صحیح طرف مقابل خود نیست. و پس از فروکش کردن احساست، پس از ازدواج ، تفاوت میان خیالات خود و واقعیت ها را درک می کنند.

5 – عاشق، خود را ملزم می داند که حریم عشق و معشوق را رعایت کند و هنجارها را به نفع لذت خود نمی شکند. عاشق در پی کام گرفتن از معشوق، پیش از آنکه این حریم کامل و رسمی شود، نیست. باید کانون خانواده شکل گیرد و انعقاد پیمان زناشویی انجام پذیرد و طرفین مسئولیت زندگی و تعهد کامل را نسبت به هم بپذیرند. هر گونه خلوت، لمس و ارتباطی که جنبه لذت جویی داشته باشد (قبل از تعهد کامل زناشویی و در چارچوب قانون)، صرفا آسیب پذیری عشق را به همراه دارد و این آزمایش کردن عشق نیست، بلکه سیراب کردن هوس و عطش شهوانی است.
عشق هایی کز پیِ رنگی بُوَد
عشق نَبوَد ، عاقبت ننگی بود

6 – چنین مواردی از نشانه های هوس هستند: زودرنجی، قهر و آشتی ، دل خوری، نگرانی، تردید ، عجله در به نتیجه رسیدن، امروز و فردا کردن، زبان بازی کردن، با چند نفر ارتباط صمیمی وعمیق عاطفی گرفتن، رویاپردازی در مورد فرد، چشم پوشی از نقاط ضعف آن شخص و ... ، همه از نشانه های هوس است، در حالیکه عشق ، قامتی رعناتر، بزرگتر ، قوی تر و منحصر به فرد دارد و از همه مهمتر آرامش بخش است و نگرانی از درست رفتن، ندارد. عشق هایی که نگرانی آفرین، اضطراب آور و دمدمی مزاج و به ظواهر فرد بستگی دارد، همان هوسها هستند که « محور من» در آنها قوی است . یعنی فرد همه چیز را برای خودش می خواهد ، نه معشوق
هر که را جامه ز عشقی چاک شد
او ز حرص و جمله عیبی پاک شد
شاد باش ای عشقِ خوش سودای ما
ای طبیبِ جمله علت هایِ ما
ای دوایِ نخوت و ناموسِ ما
ای تو افلاطون و جالینوس ما
جسمِ خاک از عشق ، بر افلاک شد
کوه، در رقص آمد و چالاک شد

7 – عشق پیش نیاز لازم دارد.
یعنی فرد باید رشد کند و از مراحلی بگذرد تا نوبت به عاشق شدن برسد. کسی که هنور با والدینش درگیر است، سازگاری با همکاران ندارد، رابطه صمیمانه ای با دوستانش ندارد. افسرده و مضطراب است، تصمیم های مهمی در زندگی نگرفته یا به اجرا در نیاورده است، از این شاخه به آن شاخه می پرد، هدف زندگی خود را شفاف ترسیم نکرده است. و حتی در انتخاب هنجارها به انتخاب ثابتی برای وضع ظاهری ، پوشش و نحوه رفتارش نرسیده است و مردد بوده و روز به روز شکل به شکل می شود و هویت خود را نیافته است، مانند کودک پیش دبستانی است که برای اردو به دانشگاه رفته باشد، او هرگز نمی تواند در نقش دانشجو باشد. حتی اگر بر روی صندلی های دانشگاه بنشیند. لذا عشق پس از بلوغ عاطفی ، بلوغ اجتماعی، بلوغ فکری، بلوغ روانی و ...، پیدا می شود، در غیر این صورت فقط هوس خامی بیش نیست.

8 – عشق باید یک وحدت و یکپارچگی بین شما ، افراد و همه هستی ایجاد کند. اگر رابطه دختر و پسری، با پنهان کاری، تعارض ، درگیری با دیگران، احساس گناه، اضطراب، تردید، و قطع روابط اجتماعی با دیگران، مشکل در شغل ، تحصیل ، روابط خانوادگی و ...، همراه هست باید مطمئن شد که هوس، خود را به جای عشق به آنها معرفی کرده است. و چنین شروعی برای رابطه، پایان هایی به مراتب دردناکتر و فجیع تر به همراه دارد.
در نگنجد عشق در گفت و شنید
عشق، دریایی ست قعرش ناپدید................نظر
چطور بود؟    تا برگردم

من نه آنم چمدانی که تو می آوریَش

ادامه نوشته

عشق چيست؟

من در خيلي مواقع ديدم دارن عشق رو معنا ميكنن حالا هركس بنوعي حالا منم اينجوري معناش ميكنم تا ببينم نظر شما راجع به اين نظريه چيه:
عشق نيروييست طبيعي كه از وسوسه هاي آز و صورتهاي خيالي هيكل طبيعي در ادمي بوجود مي ايد و اين نيرو كه بنام عشق خوانده ميشود در وجود دلاوران ترس و در وجود ترسو دلاوري و بالاخره در هر گونه ادمي عكس انچه در طبيعت اوست ايجاد ميكند..ويا عشق الهاميست شوقي*كه خداي متعال از طرف خود در وجود جانداران اظافه ميكند تا بدينوسيله انچه بدست اوردنش براي ديگران ممكن نباشد ممكن سازد و بدست اورد .......
=============================================================
البته در جاهايي هم خواندم كه:
عشق با يك لبخند اغاز ميشه و با يه بوسه اوج ميگيره و با قطره هاي اشك هم بپايان ميرسه
خوب مسلمه كه عشقي كه با يك لبخند خالي شروع بشه حتما اينجوري هم گندش در مياد
وقتي دلربايي و جذابيت و كشش نباشه كه عشق نيست وقتي كه شب راحت خوابت بگيره .و بياد معشوقت نباشي معلومه كه با چند قطره اشك ساختگي هم بپايان ميرسه..........
دانه فلفل سياه و خال مهرويان سياه====هردو جانسوزند اما اين كجا و آن كجا

مي

ما باید بین فرهنگ و تمدن فرق بگذاریم تمدن جسم است و فرهنگ مقوله دیگری است. نمی‌شود تمدن را از فرهنگ كاملاً تفكیك كرد اما می‌شود تفكیك اجمالی و موردی نمود...





مستی زوال عقل است و از این رو همرهِ بی خودی است، اما خمار مستی فانی است و حتی شُرب مدام نیز علاج درد نمی کند. تا زنده ایم هوشیاریم و هوشیار اسیر خود است، مگر آنکه شراب مرگ در کشیم که یکسره از عقل و از خود می رهاندمان؛ این سرّی است که در موُتوُا قَبلَ اَن تَموُتوُا فاش کرده اند؛ بنوشید و بمیرید.
جهان ساغر فلك ساقي اجل مي == خلايق جرعه نوش مجلس وي

خلاصي نيست اصلا هيچكس را == از ان ساغر از اين ساقي از ان مي

يزدان قاسمي