سال نو مبارک...


یه تبریک هم به همه انهایی که با ما قهر هستند برای اونها هم ارزوی سعادت داریم شاید یکسال بزرگتر شدند و...................................اره


..

سال جدید مبارک باد!

این روزها  یادتون نره!


وقتی ازکنار بوتیکها رد میشی چشمت میخوره به یک کت و شلوار زیبا یا یک
مانتو و

یا یک دامن شیک
اگه رفتی یکیش رو واسه خودت خریدی یک سوم قیمتش رو بده

یه تیکه لباس هم واسه اون
دختر یتیمی که کنار در خونه منتظر باباشه اما هیچوقت

 باباش نمیاد
بخر " اگه رفتی  چند کیلو شیرینی خریدی مبارکت باشه کار خوبی

کردی" اما فقط یک کیلو هم برای اون خانمی که هیچکس رو نداره تا براش

سرپرست باشه بخر" اگه رفتی خونه بعد خوردن شامت هوس دسر کردی داری میوه

 نوش جان میکنی هنوز دیر نشده چند کیلو میوه هم نه برای دسر بلکه برای  سر

سفره عید گذاشتن اون
دختر خانمی که دستش خالیه هی داره از غصه ناخن

میجوه
نکنه دوستام برای عید بیان خونه مون از خجالت اب بشم"بخر....
 
بخدا راه دوری نمیره"
 
اصلا هم سخت نیست. میدونی از همه مهمتر چیه؟ اصلا بیاین امسال

غرور
رو از خودمون دور کنیم بیایم فقط یه بار هم که شده خودمون رو بشکنیم تا

رشد کنیم
توپ رو زمین میزنن تا هوا میره تا بدونیم شکسته دلها چطوری گلیمشون

 رو از اب بیرون میکشن؟ میدونی سر سفره عید نشستن اونم توی جمع خونواده با

خوشی و خرمی چی حالی داره؟فکر کردی:خیلی از بچه های شهیدانی که اصلا

نیاز به کمک مالی ما ندارن اما برخلاف عقیده ما شب عید که میشه
غصه تمام

وجودشون رو میگیره؟
که ایکاش
منم بابا داشتم تا فردا که سال تحویل میشه بیاد

مارو بغل کنه و ببوسه و بهمون عیدی بده"
بخدایی که من و تو رو افرید اصلا هیچ

منتی نیست"چرا که باباشون رفت تا ما باشیم.بیایم باهم روز عید اول با همدیگه

بریم  بر مزار شهیدان یک فاتحه ای بخونیم و برگردیم بریم به بچه هاشون سر بزنیم و

بهشون بگیم :
از باباتون اجازه گرفتیم تا بیایم سال جدید رو بهتون تبریک

بگیم.
.نمیدونی چقدر خوشحال میشن..میدونم خیلی هاتون امتحان کردید و لذتش

رو هم چشیدین از همه بیشتر دل خودتون شاد میشه"دوم اینکه با بچه هاشون

اشنا میشین و سال که جدید میشه یه عالمه دوستهای جدیدی پیدا میکنید..وقتی

باهاشون حرف میزنین معصومیت و لطافت رو تو صداشون میبینین . تمام شادیها و

بازیهای دوران بچگیشون تو ام با غم از دست دادن باباشون تبدیل به بغض شده تو رو

 خدا دیگه بیشتر دلشون رو نشکنیم وقتی دارین باهاشون صحبت میکنین بذارید

بیشتر اونها بگن تا شما" یادتون باشه جلوی اون بچه ها هیچوقت بچه های خودتون

رو نوازش نکنین"اخه دلشون خیلی زود میشکنه"اونها رو حقیر ندونین خیلی با

ارزشن کسیکه جبهه بوده میدونه من چی میگم باباشون یک دلاور بوده نه ترسو

"افتخار کنین که بچه هاشون شما رو یک دوست خطاب میکنه.من شخصا از همینجا

 دستشون رو" و کف پاشون رو میبوسم.

ضمنا کسی که میاد دم در سطلهای اشغالتون رو خالی میکنه "میرین هر روز دم در


نونوایی
نون گرم میگیرین"اون ارایشگاهی که اصلاحتون میکنه"اون راننده ای که زن و

 بچه شون انتظار اومدن بابا رو میکشن"اون پمپی که میرین بنزین میزنین" اون
دست

فروشی
که دستمال و جوراب و سبزه عید و میوه و سبزی میفروشن"یادتون نره

ها"این دو روزه باهاشون چونه نزنین تازه بهشون عیدی هم بدید هم خدا ازتون راضی

میشه هم اونها و هم خودتون...کل یوم لایعصی الله فیه فهویوم عید...هر روزی که در

ان نا فرمانی و معصیت نشود آن روز عید است....در اخر از خداوند متعال خواهانم
دل

همه
را با امدن بهار شاد"و روح از دست رفته ها شادتر"و دل بازماندگان صبر"و تمام


بیماران
را شفای عاجل"و بخت و اقبال دختران و پسرهای جوان را خوش"و ارزو را بر

ارزومندان
روا گرداند....سال جدید مبارکباد

شده ام گوشه نشین " جان به ره یار ببازم...        جواب مهمون ناخونده

راز دل با که بگویم که شود محرم رازم؟ 

                        همه بی مهر و محبت" تو بگو" با که بسازم

دلبری را که مرا بود صد امید وصالش      

                         شده اهوی گریزان" به چه رقصش بنوازم؟

نه مرا چاره دردیست که درمان کنم این دل    

                        شده ام گوشه نشین " جان به ره یار ببازم

من عاشق" پی معشوق " که عمری بدویدم   

                           نشده عاید من هیچ" بجز سوز و گدازم

                                          ********************

میدونین من داشتم توی یک سایتی مطلبی رو میخوندم ؛

یدفعه  این بفکرم رسید که بابا اگه توی یک کاری تخصص ندارین ؛

آیا بهتر نیست ساکت بشینین " همون ابرویی رو که داشتین حفظش کنین؟

مثلا میخواین با اینکارتون چی رو ثابت کنین؟ میخواین بگین خیلی حالیتونه؟

اخه داشت با باور و شناخت خودش  دین رو بدیگران میشناسوند..

حالا من میخوام به اینجور ادمها بگم شما چی میدونین یک من شیر چقدر کره میده؟

توئی که میگی من باقران بزرگ شدم آیا درسته چنین قضاوتی کنی؟

بحثم فقط در مورد قران کریم نیست بلکه تمام ادیان الهیست..

اره درست میگی با قران بزرگ شدی اما فقط قران رو بطور دکور روی طاقچه خونه تون گذاشته بودی

و فقط  یک موزه قرانی درست کرده بودی اما از اموزه  قرانی هیچی بارت نیست..

شب 21 ماه مبارک رمضان قران رو به سر میگیری..

اما هیچگاه نمیخوای همون قران رو در سر بگیری""و توی مغز کوچکت فرو ببری..

تو ادعا داشتی که خیلی کتاب داری درسته منم باور دارم حرفهات رو..

کسیکه توی خونه یک کلکسیون کتاب از فلاسفه هم داشته باشه  "

 اما همینکه دهن باز کنه معلوم میشه ایا اون کتابها رو برای تکمیل شدن

خودش جمع اوری کرده یا برای کم کردن روی دیگران...

وقتی شروع میکنه به صحبت کردن میبینی": پسته بی مغز اگر لب وا کند رسوا شود....

هیچی بارش نیست..انگار یک الاغی که بارش از طلا و جواهر باشه"

در بحثهای خودت میگفتی  ادم میتونه حتی به خدا هم شک کنه..

درسته اما شکی که نیتش به یقین رسیدن باشه  نه به جدائی "

 اما بایست در مورد شک کردن هم بری با اهلش بحث کنی نه با کسیکه دانشش کمتر از خودته..

وقتی خدائی که من و تو رو افرید با این همه زیبایی که در کائنات وجود داره

و ما بشر ها عشق را با ابزار کائنات بیکدیگر ابراز میکنیم باز هم مورد شک توست؛

پس ما که بنده نا چیز او هستیم در افکار پوچ تو حتما محکومیم.

 اگر  روزگار بتو سختی میدهد بفال نیک بگیر " چرا که راز هر پیروزی در شکست میباشد

  و راز هر رشد کردن" زمین خوردن".

 اگر امروز دانه و بذری رو دیدی که خاک بر سر میشود طولی نخواهد کشید که

 همون دانه خاک بر سر تبدیل خواهد شد بیک سرو بلند قامت"

 از همین افریده ها درس نمیگیری؟من دیروز با دوستی در همین مورد صحبت میکردم ؛

که اگر از عقل و شعور و فطرت و معرفتی را که خدا به انسانها داده استفاده نکنیم دگر نخواهد داد ..

ضمنا قصد ندارم سر دیگر دوستان را بدرد بیاورم  چرا که همه در نظر من خود یک

استاد هستند.. اما در اخر این را میگویم که خدا  یکی دیگر از اعظای گرانبهایی که بتو داده زبانت

میباشد

 پس حجاب زبانت راحفظ کن تا در زندگی دچار مصیبت نگردی""""""""""

                         ****************************

دیشب دل دیوانه من زار و غمین بود    از دیده من اشک که با خون عجین بود

مینالید وبااین دل دیوانه همی گفت:  آن وعده سرمست ودل ارام همین بود؟

افسوس ندانستم و نشناختم او را       صیاد بد آن بهر یکی صید کمین بود

زندگی یک راه معروف دارد که از گیجی می گذرد و شادترین راه است

بهترینی!

یادمان باشداگرشاخه گلی راچیدیم

                                           وقت پرپر شدنش سوزونوایی نکنیم.

یادمان باشدپرپروانه شکستن هنرانسان نیست،

                                           گر شکستیم ز غفلت،من و مایی نکنیم.

یادمان باشد سر سجاده ی عشق

                                           جز برای دل محبوب، دعایی نکنیم.

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند،

                                           طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم.

                         **              **                **                  **
چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد

                                         من نه آنم که زبونی کشم از چرخ و فلک

بهار با تو زیباست...سبزی طبیعت از نجابت نگاه توست...

فقط چند هفت روزه دیگه مونده تا بهار!!!

نو بهار آمد و گل سرزده ، چون عارض یار** ای گل تازه ، مبارک به تو این تازه بهار

با نگاری چو گل تازه ، روان شو به چمن** که چمن شد ز گل تازه ، چو رخسار نگار

لاله وش باده به گلزار بزن با دلبر**کز گل و لاله بود چون رخ دلبر گلزار

زلف سنبل ، شده از باد بهاری درهم** چشم نرگس، شده از خواب زمستان بیدار

چمن ازلاله ی نورسته بود،چون رخ دوست**گلبن از غنچه ی سیراب بود،‌چون لب یار

روزعید آمدوهنگام بهاراست امروز**بوسه ده ای گل نورسته،که عیداست و بهار

گل و بلبل،همه دربوس وکنارندزعشق** گل من،سر مکش ازعاشقی و بوس و کنار

گر دل خلق بود خوش ، که بهار آمد و گل** نو بهار منی ای لاله رخ گل رخسار

خلق گیرند ز هم عیدی اگر موقع عید**جای عیدی، تو به من بوسه ده ای لاله عذار

رهی معیری

قشنگه؟...

بهترینی!بهترین...

روزی هنگام سحرگاهان خدا سپیده دم ازنزدیکی گل سرخی

می گذشت.

سه قطره آب بر روی برگ گل مشاهده نمود که او را صدا کردند.

- چه می گویید ای قطرات درخشان؟

- می خواهیم در میان ما حاکم شوی.

- مطلب چیست؟

- ما سه قطره هستیم که هر یک از هر جا آمده ایم و می خواهیم بدانیم کدام بهترینیم.

- اول تو خود را معرفی کن.

- اولی گفت : من از ابر فرود آمده ام.من دختر دریا و نماینده اقیانوس مواجم.

دومی گفت :

- من شبنم بامدادم . مرا آرایشگر صبح و زینت بخش گلها می نامند.

خدای سیپده دم از سومی پرسید تو کیستی دخترکم ؟

- من چیزی نیستم . من از چشم دختری افتاده ام . نخستین بار تبسمی بودم ،

  مدتی دوستی نام داشتم ، اکنون اشک نامیده می شوم.

دو قطره اولی از شنیدن این سخنان خندیدند

اما خدای سپیده دم قطره سومی را به دست گرفت و گفت :

- هان ! به خود بازآیید و خود ستایی ننمایید .

این از شما پاکیزه تر و گران بها تر است.

- اولی گفت من دختر دریا هستم.

- دومی گفت من دختر آسمانم.

- خدای سپیده دم گفت :

 چنین است :

اما این بخار لطیفی است که از قلب بر خاسته و از مجرای دیده فرود

   آمده است!

این بگفت و قطره ی اشک را مکید و از نظر غایب گشت.

زلال تر از اشکی...


شهادت امام رضا(ع) و امام حسن مجتبی(ع) و رحلت پیامبر خدا حضرت محمد (ص) به تمام مسلمانان جهان تسلیت  .

..


هر که کند گریه در عزای محمد راضی شود از او خدای محمد





همه آرزویم اینست که ببینم از تو روئی چه زیان تو را که من هم برسم به آرزوئی




یک سری ها برای رفتن پیغمبر بمعراج دلیل میخواهند"

اما عقیده من حقیر این است که باید دلیل بیاورند :

چگونه یک همچین شخصیتی بر روی زمین میزیسته؟


(((تسلیت بر همه مسلمانان جهان)))

ره چنان رو که رهروان رفتند


این چند چیز رو سرمشق خود قرار دهید سود مال دوستان ضررش برای

من

 www.yazdanghasemi.iranblog.com اطلاعات عمومی(2)


دل تنها عضوي است كه با نگاه لمس مي شود.

 دل تاري است كه وقتي بشكند بهتر مي نوازد.

 خدا را بخوان تا خدا تو را از خواندني ها قرار دهد.

 غرور از فرشته شيطان ، و تواضع از خاك ، انسان مي سازد.

 گرفتار گناه ، اسیر هر دو عالم است.

 حقيقت رنگ كردن مردم عينكي شدن خود است.

 زني كه جواهر است از جواهرات براي خويش بت نمي سازد.

 چشم دروغگو بيشتر از معمول پلك مي زند.

 مطالعه يك كتاب تجربه يك زندگيست.

 لبخند طاق نصرتي بر دروازه دل است.

 كودكان خوبند اگر خلاف كردند بزرگترها را ادب كنيد.

 رابطه اي كه با هوس شروع شود، با تنفر خاتمه مي يابد.

 چاله شكست پر است از انسان هاي تندرو.

 دوست جديد دنياي جديد است.

 

همه از عشق دم مي زنند اما عاشقان در سكوت مي ميرند.

 هر كس در هنگام شكست ها نشكند پيروز است.

 همه انسان ها در شهر خيال خويش اسطوره هايي منحصر به فردند.

 زندگي ساختني است نه گذراندني.

 جهان بزرگتر از آن است كه با كار تو خراب شود با گناه خود را خراب نكن.

 غرور انهدام است مغرور نباش.

 اي انسان بمان براي ساختن و نساز براي ماندن.

 امروز فرصتي است براي جبران ديروز و ساختن فردا.

 ارزانترين و زيباترين آرايش صورت لبخند است.

 بقا از آن خداست باور نداريد از گذشتگان بپرسيد.

 كسي كه هدف هاي بزرگ دارد بزرگ مي ميرد.

 در ميدان عشق قاتل و مقتول محبوب يكديگرند.

ف د ا ی " ه م ت و ن

دخی جان خیلی دوست دارم ممنونتم دستت درد نکنه ضمنا خدا هم پشت و پناهت

ای ِ  عشق همه بهانه از توست.

ای ِ  عشق همه بهانه از توست.

خیلی با خودم فکر کردم که اسم این پست رو چی بذارم خیلی کلنجار رفتم با لغتها دیدم نمیتونم چیزی بهتر از

کلمه عشق رو پیدا کنم.اما به این جمله فقط اکتفا نمیکنم کلمه عشق روطعمه قرار بدهم تا همه را جلب کنم به

خواندن جملات نا منظمم" فقط چون از درون قلبم ایمان دارم که جماعت ایرانی دارای عاطفه خاصی میباشدو

اکثرا بخشش و فراموشی در مورد سختیهایی که به انان رواداشتند را به انتغام ترجیح میدهند..و اما گاهی هم

همین بفراموشی سپردن ها باعث میشود ظلمی که در حق مظلومان بیگناه میشود امروز نتوانند درست تصمیم

بگیرند و قضاوت بین حق و باطل را بدرستی ادا کنند..کسانیکه تقریبا سنی از آنها گذشته باشد دقیقا بیاد

میاورند چگونه و با چه دستهایی جنگ عراق را بر ایران تحمیل کردند. و بطور غیر مستقیم چه پشتیبانیهایی

از دشمنانمان در زمان جنگ بعمل می اوردند و گمانشان این بوده که طولی نخواهد کشید که ایران بزانو در

خواهد امد. و همه تسلیم خواهند شد..اما همه شاهد بودیم که با گذشت هشت سال" هشت سالی که هنوز دولت

جدید بدرستی شکل نگرفته بود" هنوز کابینه های دولت کارشان را اغاز نکرده بودند" اما فقط باور و ایمان

مردم و مسئولین بهمدیگر بوده که دست در دست یکدیگر دادند تا در مقابل دشمنان ایران اینگونه مقاومت

کردند.بیاد می اوریم شیرزنان ایران فرزندان و جگر گوشه هاشان را با جان و دل راهی جبهه ها میکردند و

خود نیز برای کمک کردن به پشت جبهه ها اماده می شدند  در تابستان بیاد دارم لباس تابستانی و شربت به

لیمو و انواع دسرها " و در زمستان نیز با فرستادن چراغ نفتی و لباسهای گرم به جبهه ها اینگونه از مردان

جنگ حمایت میکردند..حال کجا بودند این چاپلوسانی که امروزه با بوق و کرنا صدای یکدلی را سرمیدهند. 

کجا بودند ان راحت طلبانی که خود را وارث ایران میدانند؟ ایا جز این بوده که دست به خود کشی میزدند اما

راضی نبودند برای جنگیدن با دشمنان ایران به همیاری برخیزند؟ایا جز این بوده که هر کس به طریقی برای 

گذشتن از مرز انسانیت و مسئولیت پذیری بجای اینکه برای نجات کشورشان بپاخیزند همه فرار را بر قرار

ترجیح میدادند؟ تازه به چه کسی پناه بردند به دامان کسیکه خود یک دشمن اصلی ما بوده خود یکی از حامیان

بزرگ صدام حسین بوده"و گفتند ما نمیخواهیم در ایران بمانیم و اکثرشان هم به جمع ستون پنجم پیوستند"پس

چرا امروز داد ایران. ایران را سر میدهید؟تو گمان کردی ایران اباد امروز براحتی اباد شده؟ خونها ریخته

شد"بهای امروز ایران ازاد خون فرزندان وطن پرستانی میباشد که نه با شک و تردید" بلکه زمانیکه ندای

حل من ناصر ینصرنی را شنیدند با اغوشی باز این ندا را پذیرا شدند.ایا فراموش کردید در ان زمان که ما

نیاز به سلاح و جنگ افزار داشتیم ما را تحریم کردند و گفتند شما خود میدانید"بما مربوط نیست؟ ما هم با دل

و جان قبول کردیم و بدنیا ثابت کردیم که:: این سلاح و متخصصان جنگ نیست که میجنگند بلکه متعهدانی

هستند که بهراه ایمان و باورشان میجنگند.با انکه بدنیا ثابت کردیم باز  نا کثان سر خود را بزیر برف فرو

میبرند و گمان میکنند که چون خودشان کسی را نمیبینند خود هم دیده نمیشوند"ایرانی عزیز هموطن گرامی و

دوستان خوب من:بخدا قسم این دست اورد های جنگ و این موفقیتهای بعد از جنگ برایگان بدست نیامده که

براحتی از دست بدهیم"استعدادهای ایرانی را دست کم نگیرید با آنکه در تحریم بسر میبردند  از علوم

دانشگاهی گرفته تا صنعت و هنردر همه جهان سربلندکرده و سینه سپر کرده بدور از باورهای خواب

زدگانی که در سر باورهای غلط میپرورانند.و هرساعت و هر دقیقه و هر ثانیه منتظر شکست خوردن ایران

و ایرانی هستند"و همه شاهد بودیم که تا کنون همیشه تیرشان به خطا رفته..هر روز خود را بیکرنگی تزئین

میکنند تا سر جوانان مان را کلاهی جدید بگذارند اما باز میبینیم که انها هستند که سرشان بسنگ میخورد نه

جوانان برومند ایرانی "چنان دم از انساندوستی میزنند که گوئی برای نجات بشرییت افریده شدند"چنان دم از

حقوق بشر میزنند که گوئی خود برای ما علی(ع) هستند و دست نشاندگانش سلمان"ابوذر"و مقدادند"همه

دیدیم که هنوز یکماه نگذشته که جلسه ای در دوحه قطر برگزار کردند..اما وقتی متوجه شدند که ایرانی ان

بیدی نیست که با هر بادی بلرزد"چهره واقعی خود را بنمایش گذاشت"ایا نمیبینید هر روزه این همه جوانها و

بچه های دو و سه ساله را در فلسطین و زنهای بیگناهی که فقط خانه و زندگی خودشان را میخواهند به گلوله

میبندند؟ایا شاهد این واقعه نیستید که خانه این بیگناهان را بر سرشان فرو میریزند و همه را اواره دشت و

بیابان میکنند؟کمی تجسم کنید حال تصور کنید اگر خود ما در ان خانه میبودیم چگونه قضاوت میکردیم؟یک

فرد امریکائی اگر به بچه خودش زور بگوید او را بدادگاه فرامیخوانند و حتی محکومش هم میکنند" ایا خون

فرزند یک امریکائی از خون بیگناه ان فلسطینی بی پشت و پناه زنگینتراست؟ یک فردی در ایران حال به

هر جرمی که مرتکب شد اگر دستگیر شود شماها امارشان را دارید ایا مامورین امار شما در فلسطین بخواب

رفته اند؟ این روزها در گوشه و کنار خیابان در ایران میبینیم که همه شادان و خندان در حال خرید لباسهای

شب عیدشان میباشند.همه در ارزوی شکوفا شدن فصل بهار لحظه شماری میکنند" ایا اون بچه ها شادی

نمیخواهند؟ سال جدید برای آنها بیمعنا میباشد؟ ما که وقتی طبع شعرمان گل میکند شعرهایی را بزبان می

اوریم یا در وبلاگها . سایتها مسنویسیم که نظیرش را در هیچ کجا نمیبینیم"ایا این شعرها از اعماق قلبمان

سرچشمه میگیرد؟ یا نه فقط برای خود شیرینی و خود بزرگ بینی انها را بزبان میاوریم؟اگر از درون قلبمان

نشعت گرفته باشد باید حس همدردی را هم در دلمان روشن کنیم تا بدانند که تنها نیستند . اگر سازمان حقوق

بشر بخواب رفته لااقل ایرانی بیدار است همانند همیشه..بیش از این سرتان را بدرد نمی اورم فقط از همه

دوستان عاجزانه میخواهم  دست در دستان هم دهیم تا اتحاد ملی مان را بدنیا ثابت کنیم"هیچ منتی بر کسی

نیست چرا که کشوری را اباد میکنیم که خود در ان کشور زندگی میکنیم"بدون هیچ منتی...............ضمنا 

هیچ تهمتی بر من وارد نیست"هی نیاین بگین من حقوق میگیرم و مینویسم نه بابا وظیفه هر ایرانیه "اونی که

مینویسه و میگه مجرم نیست"اونیکه همچی رو میدونه اما نمینویسه مجرمه فدای همه دوستانم خودم..بابای 

اطلاعات عمومی 2

 

جالبه

دانش پزشکی در ایران باستان

این هم یه تابلو برای دوستان خوبم دست سازنده درد نکنه خیلی ماهه اخه کار خودم نیست





تابلو ساعت ( نما رومی ) 


مواد لازم: گل افتابگردان 3عدد – چسب حرارتی – چسب چوب – برگها وساقه تزئینی اسپری مسی وآلبالویی ونقره ای – کیلر- پاچه آستری – بند پرده  

– موتور ساعت طرز کار: از بوم نقاشی برای این تابلو استفاده کنید.

نیم متر آستری را از بالای تابلو مانند مدل با چسب حرارتی وصل نمایید بطوریکه کمی چین بخورد. بند پرده را به  پایین پارچه مثل شکل وصل کنید.

 پارچه را چسب چوب بزنید تا خشک شود بعد از هر بار خشک شدن 3 بارعمل

 چسب زدن را تکرار کنید. گلهای آفتابگردان را مانند مدل بچسبانید. پرهای گل بالایی را چیده وبرای اطراف ساعت استفاده کنید.مانند مدل.

 تمام برگهای گل را یکبار با قلم مو چسب بزنید تا سفت شود. برگهای تزئینی

وساقه را اضافه کنید. با اسپری مسی وآلبالویی ونقره ای تابلو را اسپری کنید.

  وقتی خشک شد کیلر بزنید وموتور ساعت را وصل کنید.

 مطمئن باشید کارهای هنری به شما شادابی ونشاط خاصی می بخشد.

فدای همتون 



 

شاعر شکست خورده ی طوفان واژه هاست ....

صدای پای اشتران از دل كویر می‎آید. كاروانی خسته و غم‎دیده و محزون هر كسی سر به کنج كجاوه گذاشته و آرام آرام می‎گرید، باد با رقص جنون‎آمیز خود شن‎های صحرا را پا به پای خود به وجد آورده و به آسمان می‎برد.

صدای زوزه باد هر از گاهی مصیبت‎دیدگان را از دل دریای غم بیرون می‎آورد.

آری، كاروان اُسراء اینك به سمت مدینه باز می‎گشت، مدینة النّبی كه اینك محزون و داغدار پسر پیامبر بود.

هنگامی كه كاروان به دوراهی عراق و مدینه رسید، ناگهان نسیمی از جانب كربلا دختر امام حسین (علیه السلام) را متوجّه خود كرد.

آه چه لحظه‎ای بود، صدای شیون او بلند شد و همه را متوجّه خود نمود همگی مست نسیم كوی حسین (علیه السلام) گشتند.

با هم به ساربان گفتند كه ما را از دشت كربلا و مزار یار عبور ده.

قافله مسیر خود را تغییر داد. زمان فراق دیگر به سر آمده بود و عاشقان به كوی معشوق نزدیك می‎شدند.

هر چه این فاصله كمتر می‎شد بر شور و افغان كاروان افزوده می‎گشت.

هنگامی كه آن پروانگان به مدفن خورشید رسیدند از روی ناقه‎ها همچون برگ خزان خود را به زیر افكندند.

هر كس قبر عزیزی را در آغوش گرفت صدای فغان و ناله در تمام صحرا مستولی گشت. جابر بن عبدالله انصاری نیز كه در اربعین به كربلا رسیده بود، با داغدیدگان هم ناله شد.

یكی می‎گوید: همین جا بود كه عزیز خود را از دست دادیم.

یكی دیگر می‎گوید: همین جا بود كه خیمه‎های ما را آتش زدند و اموالمان را غارت كردند.

آه همین جا بود كه شمر با شمشیر سر از بدن حسینم جدا ساخت.

وای عمویم، این جا بودكه او را به شهادت رساندند.

وای پسرم علی اصغر. صدای جانسوز رباب شور دیگری به این مرثیه‎خوانی می‎داد. او سخت می‎گریست، خدا این جا بودكه با تیر سه شعبه گلوی كوچك اصغرم را هدف گرفتند.

آری هر كسی به نحوی از دل غم دیده‎اش عقده‎گشائی می‎كرد.

در این اثنا بی‎بی زینب كبری (سلام الله علیها) خود را تمام قد بر روی قبر برادر انداخت و با اشك و آه و صدای محزون گفت:

ای وای برادرم حسین جان، ای وای محبوب دل پیامبر خدا، ای فرزند مكه و مِنا. ای پسر فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و ای فرزند علی مرتضی (علیه السلام).

ای برادر، شرمنده‎ات گشتم که نازدانه‎ات رقیه را در خرابه شام جا گذاشتم .

ای برادر، اگر اینجا نامحرم نبود، جای تازیانه و سنگ‎ها را به تو نشان می‎دادم.

ای برادر ما را خارجی خواندند و از بالای بام‎ها بر ما سنگ زدند و بر رویمان خاك و خاكستر پاشیدند.

ای عزیز مادرم ای میوه قلبم و ...

ناگهان زینب بی هوش شد و به زمین افتاد.

منبع:

شبکه امام صادق علیه السلام

ما که هر جا میرویم از نقل مجلس عیب جوئیست

 وبلاگ نویسان****پناهندگان****از خود گریزان


اگر غرور و یکدندگی رو کنار بذارید"اگر بمن اجازه بدید من تا اخر حرفم رو بزنم بعدا قضاوت کنید" اگر

چشمهامون رو بروی واقعییت باز کنیم و حقایق رو بگیم و بشنویم"اگر بعد از خوندن این مطالبم اول فکر

کنید و بعد نظر بدهید و عجله نکنید" اگر ضرب المثل گنه کرد در بلخ اهنگری به شوشتر زدن گردن

مسگری: شامل حال تون نشه فوری و نسنجیده بهم نتوپین" یه واقعییتی رو براتون خواهم نوشت" اگه

مایل هستید" پس گوش کنید::

بطور کل تمام ما انسانها دارای شعور و فطرت و درک والایی هستیم..و قدرت مافوقی هم در اطراف

ماست و مارا احاطه کرده اگر ما به این قدرت مافوق یا جسم اثیری" یا بافته ها و هاله های اطرافمان

دست بیابیم دارای یک قدرتی خواهیم شد که توان نبرد هیچکسی را با ما نیست.من در این مدت سه

یا چهار سالی که با اکثر وبلاگ نویسها در رابطه بودم حال چه اجتماعی" چه سیاسی" چه فرهنگی"

چه پزشکی و چه عمومی"یا هنری..به این نتیجه رسیدم که تمامیشون دارای همان قدرت مافوق

هستند.و نود در صد اینها کسانی هستند که مورد توجه مسئولین مربوطه یا اطرافیانشان قرار نگرفته

اند.و باورشون نکرده اند و درکشون نکردند چون تنها موندند خواستند بیک طریقی بهمه بفهمونن که بابا

 ما هم چیزی سرمون میشه نگفته نمونه که بدرستی هم اینچنینه " چرا که کسی رو نداشتند که

راهنمائیشون کنه هدایتشون کنه بسمت و سویی سوقشون بده که لااقل بتونن در  درجه اول برای

خودشون و در درجه دوم تمام این نیروها را صرف اصلاح جامعه ای کنند که خود نیز در او سهیمند. اما

متاسفانه کسانی در راس کار قرار گرفته بودند بجای اینکه این نیروهای کار امد را بکار گیرند"همه اینها

رو رد کردند و از دریچه چشم و همچشمی کسانی را بکار گماردند که اصلا سررشته ای دراون کار

نداشتند.این بود که اکثر وبلاگنویسهای امروزی مجبور شدند بطریقی بدنیای اطرافشان بفهمانند که رو

اوردن ما به وبلاگ یک جنگ و جهاد نیست بلکه اعتراضیست که از این طریق بتوانیم از حق خود دفاع

کنیم.طبق تحقیقاتی که شخصا بعمل اوردم میبینم این وبلاگ نویسها را میشود به سه دسته و سه

گروه تقسیم نمود..1- کسانیکه  از طرف کسانی دیگر مامور شدند وبدون اینکه بفهمند چکار میکنند

شروع کردند به وطن فروشی همانند مستشارانی که میگویند بمامربوط نیست ما ماموریم و معذور..به

این گروه اصلا کاری ندارم.گروهی هم در اینجا بشغل محترم بیزینس و تجارت پرداختند که امیدوارم

همیشه موفق باشند.منظورم بدو گروه بعدیست"2- اکثر نویسندگان وبلاگ متولدین 1340  تا 1360

میباشند.چرا که این گروه بودند زمانیکه به سن بلوغ فکری رسیدند بیشتر حقشون ظایع شده بود. و

اکثرا هم همین ها هستند که پناهنده وبلاگ شدند"3- کسانیکه متاهل هستند" مثل خود من..حال

میتواند این متاهلین از جنس مذکر باشد یا موئنث***این اقتضای زمان است که هیچگاه مردها و زنها

از نظر تفاهم با هم مساوی نیستند "اکثرشون بعد از ازدواج متوجه شدند که یا مرد خیلی بیشتر از

خانمش میفهمد و یا زن بیشتر از شوهرش درک میکند اینجاست که اینها هم به گروه وبلاگ نویسها

روی اوردند خیلی ها در همین وبلاگها اصلاح شدند" خیلی ها دنبال گمشده شون بودند که باز در

همینجا یافتند"  بعضیها هم باز در همینجا به انحراف کشیده شدند..پس نتیجه میگیریم که عضو یک

وبلاگ شدن فقط سرگرمی نیست بلکه پا گذاشتن بیک دنیاییست که دران زندگی هم جریان دارد.پس

بیاییم با یکی شدن و بجای اینکه پای یکدیگر را بگیریم دستهامان را بدستان پرمهر و محبت یکدیگردهیم

 تا جامعه ای را که خود در ان سهیم هستیم را اباد سازیم. اصلاح کردن یک جامعه انچنان هم سخت

نیست...6در6 میشود18 یعنی چه؟

زمانیکه بچه ای متولد میشود"تا شش ساله اول حق مسلم اوست که ببازی بپردازد شش یاله دوم حق

 مسلم اولیاست که اورا هدایت یا تربیت کند"و شش ساله سوم باید او را به مشورت بگیریم تا اداب

اجتماعی شدن را بیاموزد..حال که به 18 سالگی رسید.بطور حتم اگر پسر باشد بخدمت مقدس

سربازی خواهد رفت تا در انجا نیز اموزش و تربیت اجتماعی را بیاموزد"بنظر من هر کسی در خانه خود

همین ریتم را رعایت کند در اینده نزدیک یک جامعه ای خواهیم داشت بدور از هر چه کینه و ریا و نیرنگ

و کلک بازی و دروغ "چرا که همه اینها از انجایی نشعت میگیرد که توان علمی فرهنگی شخصییتی

اجتماعی یک فردی دارای ضعف باشد مجبور میشود بیکی از اینها روی اورد..خواهش میکنم بعد از خواندن این 
مطالب کمی از خرد خود کمک گیرید بعد نظر بدهید.از همه تون سپاسگذارم

..یزدان   

کار از عمل بر اید به سخنرانی نیست

هفت شیطان"هفت شهر عشق" هفت سنگ"هفت نت موسیقی"هفت

اسمان"و.................
==========================
ما خیلی چیزها که با عدد  ( 7 ) شروع میشود..شنیدیم.. ایا کسی هست

که راز  عدد هفت را بداند؟ اگر شما به این جواب دست پیدا کردید با جواب

دادن به این  هفت سوال بما هم کمک و یاری کنید
.
. فدای همتون..

1-شیء   چیست::

2- چهار موجود روحدار "که نه از پشت پدران است نه در رحم مادران:

3-طول حاملگی حضرت مریم چه مدت بوده؟:

4-قبری که با صاحبش حرکت کرد؟:

5-بی روحی که نفس میکشد؟:

6-رونده ای که فقط برای یک بار بحرکت در امد نه پیش از ان و نه پس از ان؟:

7-درختی که بدون اب روئید؟:

-----------------------------------------------------------------------------------------------
خیالبافی منفی و خود خوری بیجا و قضاوت نا مربوط: باعث میشود خود در میان پیله

همچون کرم ابریشم گرفتار خواهید شد.

-----------------------------------------------------------------------------------------------
ایا میدانید در هر جامعه ای انسانهای جاهل فقط ساکت بنشینند تمام اختلافها

بخودی خود برطرف خواهند شد؟

نظر دهی در این بخش فعال میباشد ضمنا از صاحبان وبلاگ عاجزانه خواهش میکنم به همه بیاموزند کسانیکه در نظر دهی شرکت میکنند  حتما ادرس خود را ذکر نماید ..نظر های بدون ادرس نخونده حذف خواهد شد.

شجاعت...

سالها پیش زمانی که داوطلبانه در بیمارستانی کار میکردم با دختر بچه ای آشنا شدم که از بیماری نادر وخطرناکی رنج می برد.

تنها شانس او برای زنده ماندن برادر پنج ساله اش بود که چند سال قبل بطور معجزه آسایی از این بیماری نجات یافته بود وحالا خونش حامل پادتن این بیماری بود.

دکتر وضعیت را برای بچه پنج ساله توضیح داد و از او پرسید:

«حاضری خون خودت را به خواهرت بدهی؟»

پسر بچه پس از لحظه ای درنگ نفس عمیقی کشید وگفت:

«اگراینجوری خواهرم خوب میشه،

من خونم روبه خواهرم می دهم.»

اتنقال خون شروع شد.پسر بچه کنار خواهرش خوابیده بود و لبخند می زد.

صورت خواهرش رو دید که حالا گلگون شده بود.

ناگهان رنگ پریده وبا صدایی لرزان رو به دکتر کرد وگفت:

آقای دکتر،از حالا چقدر طول میکشه تا من بمیرم؟!

طفلی منظور دکتر رو نفهمیده بود.

فکر می کرد باید همه خونش را بدهد.!!!



 

یزدان قاسمی



نویسنده:جک کن فیلد