ما که هر جا میرویم از نقل مجلس عیب جوئیست
اگر غرور و یکدندگی رو کنار بذارید"اگر بمن اجازه بدید من تا اخر حرفم رو بزنم بعدا قضاوت کنید" اگر
چشمهامون رو بروی واقعییت باز کنیم و حقایق رو بگیم و بشنویم"اگر بعد از خوندن این مطالبم اول فکر
کنید و بعد نظر بدهید و عجله نکنید" اگر ضرب المثل گنه کرد در بلخ اهنگری به شوشتر زدن گردن
مسگری: شامل حال تون نشه فوری و نسنجیده بهم نتوپین" یه واقعییتی رو براتون خواهم نوشت" اگه
مایل هستید" پس گوش کنید::
بطور کل تمام ما انسانها دارای شعور و فطرت و درک والایی هستیم..و قدرت مافوقی هم در اطراف
ماست و مارا احاطه کرده اگر ما به این قدرت مافوق یا جسم اثیری" یا بافته ها و هاله های اطرافمان
دست بیابیم دارای یک قدرتی خواهیم شد که توان نبرد هیچکسی را با ما نیست.من در این مدت سه
یا چهار سالی که با اکثر وبلاگ نویسها در رابطه بودم حال چه اجتماعی" چه سیاسی" چه فرهنگی"
چه پزشکی و چه عمومی"یا هنری..به این نتیجه رسیدم که تمامیشون دارای همان قدرت مافوق
هستند.و نود در صد اینها کسانی هستند که مورد توجه مسئولین مربوطه یا اطرافیانشان قرار نگرفته
اند.و باورشون نکرده اند و درکشون نکردند چون تنها موندند خواستند بیک طریقی بهمه بفهمونن که بابا
ما هم چیزی سرمون میشه نگفته نمونه که بدرستی هم اینچنینه " چرا که کسی رو نداشتند که
راهنمائیشون کنه هدایتشون کنه بسمت و سویی سوقشون بده که لااقل بتونن در درجه اول برای
خودشون و در درجه دوم تمام این نیروها را صرف اصلاح جامعه ای کنند که خود نیز در او سهیمند. اما
متاسفانه کسانی در راس کار قرار گرفته بودند بجای اینکه این نیروهای کار امد را بکار گیرند"همه اینها
رو رد کردند و از دریچه چشم و همچشمی کسانی را بکار گماردند که اصلا سررشته ای دراون کار
نداشتند.این بود که اکثر وبلاگنویسهای امروزی مجبور شدند بطریقی بدنیای اطرافشان بفهمانند که رو
اوردن ما به وبلاگ یک جنگ و جهاد نیست بلکه اعتراضیست که از این طریق بتوانیم از حق خود دفاع
کنیم.طبق تحقیقاتی که شخصا بعمل اوردم میبینم این وبلاگ نویسها را میشود به سه دسته و سه
گروه تقسیم نمود..1- کسانیکه از طرف کسانی دیگر مامور شدند وبدون اینکه بفهمند چکار میکنند
شروع کردند به وطن فروشی همانند مستشارانی که میگویند بمامربوط نیست ما ماموریم و معذور..به
این گروه اصلا کاری ندارم.گروهی هم در اینجا بشغل محترم بیزینس و تجارت پرداختند که امیدوارم
همیشه موفق باشند.منظورم بدو گروه بعدیست"2- اکثر نویسندگان وبلاگ متولدین 1340 تا 1360
میباشند.چرا که این گروه بودند زمانیکه به سن بلوغ فکری رسیدند بیشتر حقشون ظایع شده بود. و
اکثرا هم همین ها هستند که پناهنده وبلاگ شدند"3- کسانیکه متاهل هستند" مثل خود من..حال
میتواند این متاهلین از جنس مذکر باشد یا موئنث***این اقتضای زمان است که هیچگاه مردها و زنها
از نظر تفاهم با هم مساوی نیستند "اکثرشون بعد از ازدواج متوجه شدند که یا مرد خیلی بیشتر از
خانمش میفهمد و یا زن بیشتر از شوهرش درک میکند اینجاست که اینها هم به گروه وبلاگ نویسها
روی اوردند خیلی ها در همین وبلاگها اصلاح شدند" خیلی ها دنبال گمشده شون بودند که باز در
همینجا یافتند" بعضیها هم باز در همینجا به انحراف کشیده شدند..پس نتیجه میگیریم که عضو یک
وبلاگ شدن فقط سرگرمی نیست بلکه پا گذاشتن بیک دنیاییست که دران زندگی هم جریان دارد.پس
بیاییم با یکی شدن و بجای اینکه پای یکدیگر را بگیریم دستهامان را بدستان پرمهر و محبت یکدیگردهیم
تا جامعه ای را که خود در ان سهیم هستیم را اباد سازیم. اصلاح کردن یک جامعه انچنان هم سخت
نیست...6در6 میشود18 یعنی چه؟
زمانیکه بچه ای متولد میشود"تا شش ساله اول حق مسلم اوست که ببازی بپردازد شش یاله دوم حق
مسلم اولیاست که اورا هدایت یا تربیت کند"و شش ساله سوم باید او را به مشورت بگیریم تا اداب
اجتماعی شدن را بیاموزد..حال که به 18 سالگی رسید.بطور حتم اگر پسر باشد بخدمت مقدس
سربازی خواهد رفت تا در انجا نیز اموزش و تربیت اجتماعی را بیاموزد"بنظر من هر کسی در خانه خود
همین ریتم را رعایت کند در اینده نزدیک یک جامعه ای خواهیم داشت بدور از هر چه کینه و ریا و نیرنگ
و کلک بازی و دروغ "چرا که همه اینها از انجایی نشعت میگیرد که توان علمی فرهنگی شخصییتی
اجتماعی یک فردی دارای ضعف باشد مجبور میشود بیکی از اینها روی اورد..خواهش میکنم بعد از خواندن این
..یزدان