شعر وفات ام الموئمنین حضرت خدیجه(س)
چون کبوتر، روحِ مادر، پر کشید
تا که جامِ تلخِ هجران سر کشید
روی بومِ سرنوشت، دستِ قضا
نقشی از یک لاله ی پرپر کشید
بارِ سنگینِ یتیمی را به دوش
در سنیــنِ کودکی دختر کشید
در عزا و ماتمِ بی مادری
ناله ای از قلبِ پُر آذر کشید
بی کفن بود و عبایش را نبی
روی او با دیدگانِ تر کشید
کربلا که نه عبا بود و کفن
پنجه ی غم بر رخش مادر کشید
لشگری بر روی جسمِ بـی سری
پیرهنی از نیزه و خنجر کشید
پیکری عریان و بی غسل و کفن
خواهری آه از دلِ مُضطر کشید
دختری گریه کنان می گفت اَب
کافری از روی او معجر کشید
+ نوشته شده در ساعت توسط یزدان
|