34 سال قبل در چنین روزی...
سلام" چند روزی مسافرتم نفس راحت بکشید تو سال جدید
***************************************
سلام" فکر نکنم نیازی بگفتن چیزی باشه"
(شادی جان مرسی جدیدا نورشون بهتر شد همینو گذاشتم. مرسی)
این گلها همونی هستش که پایین یدونه شو دیدین(درختش خیلی ساقه نازکی داره)
یزدان قاسمی
شَـــلـــمـــچــِــه
یزدان قاسمی
یکی از بچه های نیشابور تو سنگر باهاش کار کردیم همینجا هم با سواد شد " طفلک
یزدان قاسمی
راست نفر اول و من که وسطم بقیه شهید شدند
یزدان قاسمی
منطقه جُفیر همونجایی که مجروح شدم
این باغ اذری ملاسانی رفته بودیم هندونه خوری اخه کسی نبود همشون فرار کرده بودن خب
یزدان قاسمی
سوسنگرد هنوز دست چپم سالم بود یادش بخیر..
یزدان قاسمی
اذر 60 حمله بُستان اینام اسرای عراقی
******************************
بپرهیزید از سبزه های خوشگل کنار خاکروبه" نگذارید فنجانها کنترل شما رو در دست بگیرن " از
درونشان قهوه ات را نوش جان کن و ازش لذت ببر.......
یه گروهی از دوستان به ملاقات استاد دانشگاهی رفتند گفتگویشان خیلی زود به شکایت در مورد استرس و تنش و تورم و نداری در زندگی تبدیل شد" استاد که گوشش بدهکار گفتگوی انها بود از اشپزخونه بازگشت و به انها قهوه در انواع متفاوت فنجانها تعارف کرد" در میانشان فنجانهای شیشه ای" کریستال" فنجانهای درخشان" تعدادی فنجان گران قیمت در کنار تعدادی فنجانهای معمولی و ارزان که در سینی قرار داشت روی میز جلوی دوستان قرار داد" وقتی همه انها فنجانهای قهوه را در دست داشتند" استاد گفت: اگر توجه داشته باشید تمام فنجانهای زیبا و خوش فرم و گران قیمت برداشته شدند در حالیکه فنجانهای معمولی در میان سینی جا ماندند" هر کدام از شما بهترین فنجان را خواستید که همان" ریشه و استرس و تنش شماست"در صورتی که انچه واقعا شما میخواستید قهوه بود نه فنجان" اما با این وجود باز هم شما فنجان را انتخاب کردید" اگر زندگی شما قهوه باشد" بدانید مشاغل و پول و ثروت و مکنت و دارایی و مقام فنجان ها هستند" تردید نکنید فنجانها فقط برای نگهداری و استفاده قهوه کار برد دارد نه فخر فروشی" پس نگذارید فنجانها در زندگی کنترل شماها رو در دست بگیرن" قهوه داغت را نوش جان کن و ازش لذت ببر...
اگر کسانیکه گرفتار فخر فروشی هستند و تشریفات و تجملات باهاشون کاری کرده که لذت زندگی ازشون گرفته شد" زیاد سعی نکنید بهش هشدار بدید چون در نهایت گفتارتان در انها تاثیری نخواهد گذاشت که هیچ" شما رو هم اُمُــّـل و غیر اجتماعی قلمداد خواهند کرد.. اخه میگفتند یروزی گرگی استخوانی در گلوش گیر میکنه از همه کس کمک میطلبه که اونو نجاتش بدن" کسی به دادش نمیرسه در نهایت میرسه به لک لکی بهش میگه اگه بتونی استخونی که تو گلوم گیر کرده درش بیاری انعام بزرگی نصیبت خواهد شد" لک لک نیز با ذوق و شوع با منقار بلند خودش نهایت تلاش رو میکنه و بالاخره استخون رو از گلوش در میاره" گرگ بدون اینکه تشکری بکنه میگه لک لک منتظر چی هستی؟ گفت انعام"... گفت چه انعامی والاتر از این زمانیکه سرت در میان دهانم بود تو را نخوردم فورا دور شو تا عصبانی نشدم...این یعنی:
گرمی عشق " تو از مردم دلسرد مجوی
طلــب همّت عالی مکن از طینــت پست