<P align=center><FONT size=3>برای فهمیدن راز موجودیت انسانها باید به گذشته رجوع كرد به اولین انسانهایی كه میلیارد ها سال پیش همزمان با هم خلق شدند البته همه ی اونها روی كره ی زمین نبودند بلكه در سیارات مختلف و به صورت پراكنده و یا انبوه اینجا و آنجا حیات را بنا به خواست خدا آغاز كردند .</FONT></P>
<P align=center><FONT size=3></FONT></P>
<P align=center><FONT size=3>انسانهای اولیه درست مثل (آدم و هوا) (هابیل و قابیل) دارای احساسات مختلفی از قبیل خشم ، ترحم ، حسادت ، عشق ، نفرت ، تاثر ، انزوا، غرور ، طمع ، محبت ، فداكاری و انتقام بودند و وجود آنها آمیزه ای بود سرشار از ناخالصی هایی كه از بدو تولد با آنها همراه شد تا به كمك این غرایض بتوانند خوب را از بد تشخیص دهند و راه آرامش را بیابند .</FONT></P>
<P align=center><FONT size=3></FONT></P>
<P align=center><FONT size=3>وجود هر انسان در كائنات به مثابه ی وجود یك میلیونیوم مولكول در كل حجم یك كهكشان محسوب می شد. بنا بر این یك انسان خیلی كوچكتر از آنه كه قادر باشه كائنات رو درك كنه ولی راهی برای همبستگی و یكپارچه شدن با كائنات برای او وجود دارد و آن خالص شدن مطلقه.</FONT></P>
<P align=center><FONT size=3></FONT></P>
<P align=center><FONT size=3>برای خالص شدن مطلق باید عاشق بود و عاشقانه زیست ،آنچنان كه همه ی مخلوقات را چون خدا دوست داشت و این چیزی نیست جز پیوستن به اصل خویشتن ، همان خویشتنی كه جزئی كوچك از كائنات بی انتهاست .</FONT></P>
<P align=center><FONT size=3></FONT></P>
<P align=center><FONT size=3>ارواح اولیه بدون هیچگونه آگاهی قبلی و با حافظه ای صاف و پاك ، صاحب كالبد هایی شدند كه توسط آن بتوانند تكامل پیدا كنند و نا خالصی های روحشان را با غربال حیات تصفیه كنند . در اولین زندگی بین بعضی ها علاقه به وجود آمد و بین بعضی ها عداوت ، سر عده ای كلاه رفت و عده ای سود جویی كردند ، برخی در فراق سوختند و برخی جفا كردند و رفتند ، بعضی خیانت كردند بعضی خیانت دیدند ، عدهای به نا حق محكوم شدند و بی گناه كشته شدند و عده ای دیگر گناهان خویش را مخفی كردند و به زندگی نا حق خود ادامه دادند و هزاران نمونه ی دیگر.</FONT></P>
<P align=center><FONT size=3></FONT></P>
<P align=center><FONT size=3>دور اول زندگی كه به پایان رسید هر كس شامل پرونده ای شد زنده و حاضر به صورت یك فیلم زنده و ابدی كه هیچ نیرویی قادر به محو ساختن آن از كائنات نبود ، چون در جریده ی عالم لا یتناهی این یك قانون است كه هیچ چیز از بین نمی رود (( اگر انسان بتواند با سرعت ما فوق نور یا به عبارتی با سرعت سال نوری به عقب برگردد گذشته همیشه آنجاست )) برای آنكه بهتر بتوانم منظور را بیان كنم مجبورم از یك انسان واحد به عنوان نمونه صحبت كنم و تو باید آن انسان و اعمالش را الگوی زیست همه ی انسانها كنی .</FONT></P>
<P align=center><FONT size=3></FONT></P>
<P align=center><FONT size=3>وقتی كه انسان اولیه مرد و كالبد جسمانی اش را ترك كرد دوباره تبدیل به یك روح منفرد و بدون وابستگی شد با این تفاوت كه دیگه صفحه ی خاطراتش سفید و خالی نبود بلكه یك كارنامه ی كامل و مجزا تشكیل شده بود و بعد از آن می بایست هر پله را با توجه به پله قبل طی می كرد این كارنامه ی اعمال در كائنات به (كارما) شناخته میشود و كارمای هر شخص حاصل اعمال گذشته ی اوست .</FONT></P>
<P align=center><FONT size=3></FONT></P>
<P align=center><FONT size=3>وقتی كه انسان اولیه لباس مادی اش را ترك گفت در خلا عالم ما ورا شناور شد و در تنهایی محض فقط خود واقعیش ماند و پرونده اش ، كارمایی كه بنا بر موازین نقش های آن می بایست تصمیم هایی بگیرد تا نقشه ی منصفانه ای برای آینده اش ترسیم كند .</FONT></P>
<P align=center><FONT size=3></FONT></P>
<P align=center><FONT size=3>آدم نخستین پس از اولین تجربه اش در یافت كه چه اتفاقی برایش افتاده است ، اتفاقی درد ناك كه در یك بازی بی خبری حادث شده بود او متوجه شد كه تمامی كارهای خوب او در یك ستون به نام طلبكاری و تمامی كارهای زشت و نا روای او در یك ستون دیگر به اسم بدهكاری قرار گرفته است .</FONT></P>
<P align=center><FONT size=3></FONT></P>
<P align=center><FONT size=3>كم كم بعد از مدتی فهمید كه برای فرار از تنهایی و سكوت سنگینی كه او را اشباع كرده است مجبور است بدهیهایش را بپردازد و این كار مستلزم تولدی دیگر از بطنی دیگر است او به هیچ وجه حاضر نبود یكبار دیگر این تجربه ی تلخ را تكرار كند ولی به خوبی می فهمید كه برای رسیدن به دنیای خالص و پاك و نورانی كه روحش در آن خلق شده است هیچ راهی نیست مگر اینكه بدهیهایش را صاف كند .</FONT></P>
<P align=center><FONT size=3></FONT></P>
<P align=center><FONT size=3>اندكی با خودش كلنجار رفت و تصمیم گرفت لیست طلبكاری ها و بدهكاری هایش را با هم مقایسه كند و آنها را به تعداد مساوی با همدیگر خنثی كند ، یعنی اینكه از خیر طلبهایش بگذرد و آنها را كم بدهی هایش بگذارد ، خوشبختانه لیست طلب هایش بیشتر بود . ولی به هیچ وجه نتوانست آنها را در ازای یكدیگر خنثی كند چون نمی شد طلب خویش را به عنوان بدهی به شخص دیگر بخشید ،‌ شاید با مادیات آن هم در دنیا بشود چنین كاری كرد ولی با معنویات آن هم در عالم لاهوت ابدا امكان پذیر نبود . او فهمید كه میتواند طلب هایش را ببخشد اما به هیچ عنوان نمی تواند بدهی هایش را پشت گوش بیندازد.</FONT></P>
<P align=center><FONT size=3></FONT></P>
<P align=center><FONT size=3>پس از درك این حقیقت او مصمم شد تا بار دیگر به دنیا باز گردد و تصفیه حساب كند تا روح خویش را از عذاب دنیا برهاند ، او برنامه آینده و اتفاقات آن را طوری شكل داد كه با توجه به انتخاب محل تولد راهی برگزیدند كه در طی زندگی بعدی بتواند با همه طلبكاران خود ملاقات و همزیستی داشته باشد تا در اسرع وقت بدهی هایش را پرداخت كند و پس از اینكه آشناییها اتفاقات آینده را به طور كامل پی ریزی كرد آماده ورود به دنیای جسمانی شد .</FONT></P>
<P align=center><FONT size=3></FONT></P>
<P align=center><FONT size=3>وقتی كه برای دومین بار متولد شد نه تنها فكری برای بدهی هایش نكرد بلكه باز هم بیشتر و بیشتر بدهكار شد و بر خلاف آنچه كه قرار بود انجام دهد ظلم كرد ، دروغ گفت ، عداوت ورزید ، دزدی كرد ، اتهام ناروا زد و خیلی كارهای دیگر كه شایسته یك انسان وارسته نبود را انجام داد و پس از طی مدتی ( كه خودش مقرر كرده بود حساب هایش را تصفیه و دنیا را ترك كند ) زندگی جسمانی را به درود گفت و یك بار دیگر به عالم ماورا سفر كرد . عالمی خالی ، تهی ، ساكت و پاك .</FONT></P>
<P align=center><FONT size=3></FONT></P>
<P align=center><FONT size=3>وقتی متوجه دومین كارمای خود شد آه از نهادش بلند شد و تجربه ای تلخ تر از گذشته پیدا كرد ، تجربه ای كه به او می فهماند خوب بودن قرار دادی موقتی نیست بلكه نیروییست كه در طینت انسان ذخیره شده و باید تمامی ذهن او را اشباع كند . او فهمید كه حافظه اش فقط در دنیای لاهوت هوشیار است و زمانیكه به سوی دنیای ناسوت (دنیای زمینی ) می رود و درون كالبد جسمانی جای میگیرد حافظه ی زندگی های گذشته پاك میشود. وقتی كه به این مسئله آگاه شد رنج غریبی را به جان خرید ولی چاره ای نبود باید یكبار دیگر متولد میشد و اینبار سعی می كرد كه از صمیم قلب صفات منفی را از خود دور كند و صفات مثبت را ملكه ی ذهنش سازد .</FONT></P>
<P align=center><FONT size=3></FONT></P>
<P align=center><FONT size=3>خیلی دشوار بود اما به امتحانش می ارزید چون چاره ای به جز حركت برایش نمانده بود بنا بر این دفه بعد با حساسیت بیشتری آماده انتخاب شد ، سعی كرد در موقعیتی متولد شود كه همه ی كسانیكه از او طلبكار بودند در ماهیت برتری نسبت به او باشند و بتوانند طلب هایشان را وصول كنند. در طول 2 زندگی گذشته یكبار به صورت مرد بود و یكبار به صورت زن ، و در هر 2 زندگی با یك نفر ازدواج كرد و هر 2 بار در زندگی مشترك زور گفته بود و آزار داده بود ، جفا كرده بود ، اینبار سعی كرد بدنی معلول و زشت را برگزیند تا یا با طرف مقابل روبه رو نشود یا اگر شد خودش در نقطه ی برتری و قدرت نباشد و بتواند بدهی هایش را صاف كند.</FONT></P>
<P align=center><FONT size=3></FONT></P>
<P align=center><FONT size=3>وقتی كه همه ی برنامه های آینده اش را سری كرد روز مرگش را به عنوان آخرین مهلت قرار داد و با ورودی دیگری مجددا متولد شد فقط آرزو میكرد كه نهاد و فطرتش در دنیا به سمت بشر و بدی گرایش پیدا نكند و حافظه اش فقط گاهی با یك جرقه ی كوچك به او گوشزد كند كه برای چه به دنیا آمده است .</FONT></P>
<P align=center><FONT size=3></FONT></P>
<P align=center><FONT size=3>زندگی سوم را نسبتا سخت شروع كرد . درست همانند جوجه اردك زشتی بود كه هیچ كس اهمیتی به او نمی داد . او مطابق قانون حیات اطلاعی از اهداف خویش نداشت و حافظه اش كاملا خالی بود ، هر چه پیش میرفت از كم توجهی و آزارهای دیگران منزوی تر میشد و كم كم تحمل این مسائب باعث شد كه احساسات زشت دیگری با عناوین كینه ، بیزاری ، حسد و انتقام در او رشد كنند ، اگر او دلیل شكنجه دیدن خود را می دانست هرگز دستخوش این احساسات نمی شد ولی چون هیچ اطلاعی از چگونگی ظلمی كه می كشید نداشت عنقریب سر به طغیان برداشت و مبدل به انسانی حسود ، كینه جو و انتقام پیشه شد ، هیولایی كه روح او را روز به روز بیمار تر كرد و علاوه بر دیگر آزاری دچار خود آزاری هم شد.</FONT></P>
<P align=center><FONT size=3></FONT></P>
<P align=center><FONT size=3>كسانی كه در زندگی های قبل به او بدهكار بودند دورش را گرفتند و هر یك به نوعی بدهی هایشان را به او دادند اما او در كمال سنگدلی آنها را از خود راند و كمك های آنها را حمل بر ترحم كرد و از هر یك به نوعی انتقام گرفت و با این كار باعث شد كه همه آنها كینه او را به دل بگیرند.</FONT></P>
<P align=center><FONT size=3></FONT></P>
<P align=center><FONT size=3>وقتی كه دور سوم زندگی او به پایان رسید و با كارنامه اش تنها ماند از خودش خجالت كشید و از شدت تاثر قادر به گرفتن هیچ تصمیمی نبود ، نمی دانست چگونه در لحظه تولد اعتماد به نفس خویش را حفظ كند در حقیقت او از خودش ما یوس شده بود و به دنبال راه صافی می گشت كه از ناهمواری های پنهان دور باشد ولی هرچه كرد راهی جز ورود مجدد به دنیا پیدا نكرد آرزو كرد ای كاش هرگز خلق نشده بود چون احساس كرد آفرینش او ناقص بوده.</FONT></P>
<P align=center><FONT size=3></FONT></P>
<P align=center><FONT size=3>این بار مدت بیشتری به تفكر پرداخت ، پرونده هایش سراپا سیاه و سنگین بود نمی دانست چگونه آن همه بدهی را پرداخت كند از درد و رنج بیزار بود و طاقت كشیدن سختی را نداشت ، عاقبت دل را به دریا زد و دوباره راه رفته را از سر گرفت ( و از آن روزگار تا امروز این قصه هم چنان تكرار می شود و گریزی جز عاشقانه زیستن برای انسان نیست .)</FONT></P>
<P align=center><FONT size=3></FONT></P>
<P align=center><FONT size=3>تولد بعدی آنقدر تا خیر داشت كه وقتی خود را شناخت كمی احساس سر گشتگی می كرد ، دلش می خواست نه خوب باشد نه بد ولی نیاز به یك راهنما داشت ، غریزه قبل از تولد او را ترسانده بود و نیاز داشت كه ترسش را با نیرویی علاج كند و بدین سان بود كه طلسم ها و بت ها در زندگی انسان ها بوجود آمدند چرا كه انسان با علم كردن آنها ایمان پیدا می كرد كه در مقابل نیرو های شر محافظت می شود ولی با وجود همان بت ها و طلسم ها باز هم جنایت و خیانت و ستم ریشه كن نشد و داستان طولانی انسان آنقدر ادامه یافت تا اولین پیامبران پیدا شدند و سعی كردند طریق درست كامیابی را به آنها نشان دهند ولی انسان اولیه بیش از آن حریص شده بود كه گوشی برای شنیدن داشته باشد .</FONT></P>
<P align=center><FONT size=3></FONT></P>
<P align=center><FONT size=3>پیامبران چون به خوبی می دانستند انسان نیمی از بدهی های سنگینش را دردر زندگی زناشویی پرداخت می كند مجبور شدند كه قوانین محرم و نامحرم را بگذارند تا مثلا اگر كسی در زندگی های قبل همسری داشته و در این زندگی خواهرش می باشد نتواند با او ازدواج كند تا شاید بتواند با كسی كه قبل از تولد انتخاب كرده رو به رو شود و با ازدواج بدهی ها یا طلب هایش را تصفیه كند .</FONT></P>
<P align=center><FONT size=3></FONT></P>
<P align=center><FONT size=3>همه انسانها از آغاز خلقتشان یك روح همراه یا وابسته داشته اند كه عاشقانه به هم متصل بوده اند و جز با قوانین محرمات نمی شده كه بین آنها تفرقه انداخت و آنها برای تكامل روح خود نیاز داشتند كه از عشق سرشار خود محروم باشند و این عشق را به نوع دیگری تجربه كنند كه این خود نیز یكی از گونه های پرداخت بدهی محسوب می شود . </FONT></P>
<P align=center><FONT size=3><IMG height=18 src="http://blogfa.com/images/smileys/24.gif" width=18>سرکار خانم روکسانا طاهری</FONT></P>