یکی هست که مدتها تو گوشم زمزمه میکنه ایا اینکار رو انجام بدم یا نه؟

یکی هست مکرر داره بهم میگه نکنه غرورت رو پایمال کنی"خودت رو پیش همنوع خودت کوچیک جلوه بدی..

یکی هست:بارها و بارها بهم میگه یالا عجله کن" درس بخون مدرک بگیر زندگی آینده ات رو آسان تر کن.

یکی هست همش تو گوشم میگه وقتی میری تو بازار تا میتونی چونه بزن نکنه تا گوش کلاه بذارن سرت"

یکی هست یکسره بهم میگه:چرا سکوت کردی؟خب دوسش داری برو بهش بگو اخه اون از کجا میدونه تو عاشقش هستی/یوقت دیدی از دستت پرید ها..

یکی هست بهم میگه:به این مردم ترحم نکن اینها لایق رحم و مروت نیستند" تا میتونی به فکر شخص خودت باش"تا میتونی پول جمع کن وقتی پول داشته باشی همه بهت احترام میذارن" همه مخلصت میشن....

اما اون یکی و یکی و یکی رو هر کسی با خودش به همراه داره"اون کیه؟ نکته همینجاست: اون همزادمون هستش" که بهش میگن کودک درون" کودکی که هرگز بزرگ نمیشه اما با اون کوچکیش همیشه بهمون حکمفرماست"یعنی با اون کودکیش اینهمه قدرت داره که برات حکم صادر کنه؟ اره درسته" اما نه اینکه فقط حکم صادر میکنه بلکه چنان قدرتمنده که بهترین دکترها بهترین دانشمندان برای درمون دردی جا بزنن"اون میتونه براحتی درمونت کنه" و شاید بعضیها به همان کودک درونشان چون نمیشناسنش میگن تلقین" اگه میبینی سالها و ماه ها دردی تو بدنته و درمون نمیشه جسمت و رها کن برو با کودک درونت کار کن اونوقت چنان درمانت میکنه که خودتم متوجه نخواهی شد.

"کودک درون هرکس فقط تسلیم خود همان شخص میشود"اما دلم میخواد یه تبصره ای رو عنوان کنم قضاوت با دیگران:خلاصه عرض میکنم و میگذرم"اگه کودک درونت رو عاشق خدا کردی بقدری موفقیت نصیبت میشه که نتونی مدیریتشون کنی"اگه کودک درونت رو با کودک درون معشوقت یکی کنی بدون اینکه لب باز کنید از خوشی و درد همدیگه با خبر خواهید شد" خودتون بگردید راز این رشته نامرئی الفت رو چگونه میتونید پیدا کنید.

"کودک درون تنها کسی هستش که هم از عقل کمک میگیره و هم از احساس"کسیکه تحصیل میکنه"کسیکه تربیت میشه" کسیکه فنون یاد میگیره" کسیکه هنرمند میشه"کسیکه دنیای امید رو زنده میکنه" کسیکه قاتل میشه و کسیکه دشمنی اغاز میکنه کسیکه مغرور میشه و امر و نهی بیجا میکنه"کسیکه حارص میشه"کسیکه ناامید میشه تا جاییکه خودش رو از ساختمون پرت میکنه پایین"فقط از یک نفر اجازه میگیره و اون بهش حکم میکنه " اسمش همان کودک درون هست و بس"و این کودک درون تمام قدرت خودش رو از پیشینه و  کائنات میگیره"

یاداوری میکنم که گهگاهی حتی خودِ من" از روی عادت حاکم جسم و عقل رو قلب یا همان دل میدونیم که در اصل اشتباست" تصور کنید جراحی بیاد و قلب من رو برداره و بجاش یه قلب مکانیکی بذاره"هیچ چیزی تغییر نخواهد کرد بجز شریانها که از قبل کنترل شده"این قلب نه ربطی به خشونت دارد نه ربطی به عشق دارد و نه ربطی به گذشت" همه اینها به مغز مربوط میشن"که آن مغز را هم همان کودک درون هدایت میکند" قدرت را از کائنات میگیرد" با چشم میبیند" با عقل درایت میکند" با تجارب و پیشینه شخص تجزیه و تحلیل میکند"و در ضمیر خود نگاه میدارد و در نهایت حکم صادر میکند چکار را انجام دهیم یا ندهیم" بهمین دلیل است که وقتی ناگهانی یچیزی رو بزبان میاریم و بعدش میبینیم دقیقا همانی شد که گفته بودیم" هرگز فکر نکنید یکباره استاد علم لدنی و ابدال شدید خیر" بلکه این هنر همان کودک درون ماست"این هنر رابط بین ضمیر اگاه و ناخداگاه ماست.

"یه مثال ساده: وقتی میگم کودک درون از مغز کمک میگیرد" یعنی وقتی شما خبری رو میشنوید فورا کودک در مغز کنش یا واکنش نشان میده  و در آنی تصمیم میگیره "غم انگیز باشد فرایندش حزن" اگر خوشحال کننده باشه ماحصلش شوق خواهد بود"اگر در اتاق عمل یا جراحی بیمار درد رو حس نمیکنه دلیلش این هست که" یا خبری مخابره نمیشود و یا مغز را خواباندند که جلوی واکنش گرفته شود" وگرنه فورا بیمار درد را حس خواهد کرد...فرق بین آگاه یا ناخوداگاه همینجاست.

"فرض بگیریم:اخباری برای ما آگاه هست یعنی نیازی به کنکاش ندارد مثل"من الان در دفتر کار هستم" یا مشغول آشپزی هستم یا مشغول خوردن یا آشامیدن هستم..خب دراینجا نیازی نیست به ضمیر ناخوداگاهمان رجوع کنیم" اما یکباره کسی ازما میپرسد هفته قبل کجا بودید؟روز تولد همسرتان در چه تاریخیست؟ اینجاست که فورا به ضمیر ناخوداگاهمان مراجعه میکنیم"کسانیکه بیشتر  سعی کنند گذشته خود را بیشتر مرور کنند و مثل البوم عکس در زمان معینی مکث کنند حتی باهاش زندگی کنند این افراد دیرتر به آلزایمر دچار خواهند شد"اگه دلت میخواد مثلا ساز یاد بگیری کافیست کلاس معلم رو حتی زمان خوابیدن مرور کنی"حتی میتونی با چشم بسته ساز تمرین کنی" چون تا زمانیکه چشم سر باز باشه ضمیر آگاه ما فعال تره" همینکه بسته شد ضمیر ناخوداگاه ما بیدار میشود...کمی تمرین کنید بیشتر متوجه عرائضم خواهید شد"منظور فقط ساز نیست" درس خواندن خیاطی اشپزی خانه داری نویسندگی"هرچیزی که دوست داشته باشید..باور بفرمایید کسانیکه موقع خوابیدن اینگونه تمرین کنند هرگز در خواب کابوسهای وحشتناک نخواهند دید بلکه در خواب هم زندگی شیرین یا تلخ گذشته را مرور میکنند و یا آینده شیرین خود را رقم میزنند اینکار سبب میشود کودک درونتان زودتر از هر زمانی به کمکتان بیاید. همین امر باعث میشود موفق تر باشید...

سعی کنید امروزتان را خوب و شاد و سر زنده بگذرانید اینکار باعث میشود در آینده نزدیک یا دور ضمیر ناخوداگاهتان بخاطر شادمانی امروزتان وقتی به امروزتان میرسند گیرپاژ نکند یعنی در جا نزند بلکه فی الفور برای حافظه شما لیست و امار خواهند داد..اکثرا میبینم کسانیکه عزیزشان را از دست داده اند" دقیقا در همان تاریخ خودشا بعنوان یک بیمار بستری شدند اما خودشان از این موضوع بیخبرن"بقدری در همان زمان گیر کردند که شاید طاقت شادی امروز دیگران را هم ندارند"این یعنی کودک درونشان بیمار است باید فکری به حالش بکنند وگرنه کارشان بجایی میرسد که از شادی و رشد دیگران سرخورده میشوند عذاب میکشند"در نهایت آینده شاد خود را نیز به تباهی میکشانند بدون انکه خودشان بدانند ایراد کار از کجاست.وقتی کودک درون بیمار شد ترس جای شهامت"و خشم و کینه جای مهر و محبت رو میگیره همانطوری که داریم میگیم کودک درون"یعنی اول خودت باید دستش رو بگیری خودت باید بخوای اون کودکه بازیگوشی رو دوست داره ..فراموش نکنید هر سالی دو سالی ده سالی چند بار باید کودک درونمان را دیفراگ کنیم آنالیز کنیم"بدی ها رو زشتی ها رو دور بریزیم ناخداگاه جاش با شادی پر خواهد شد..راهش اسونه" کافیه از همین الان شادو بی کینه زندگی کنیم" شیشه چون از باده پر شد"از هوا خالی شود...

یک زمانی کودک بودیم زندگی به سرعت و همانند باد میگذشت بدون آنکه معنای لذت رو درک کنیم لذت میبردیم"دقیقا همان زمانها بوده که نیمی بیشتر از ذهن کودک درونمان پر میشد از خاطرات خوبیها و بدیها"جالب اینجاست که نیمی دیگر نیز تا حدودا سن 14 سالکی پر شد بهمین دلیل هر کسی دوران کودکی و نوجوانی خودش رو خیلی دوست داره"هر کسی تو اون دوره بهش یدونه اب نبات میداد امروزه براش شیرین ترین و جذاب ترین خاطره ها شده.

"عزیز گناه من و تو نیست که امروز رو به شیرینی اون دوره نمیبینیم" بلکه پیمانه ذهن کودکیمان در همان زمان پر شده مثل هارد کامپیوترمان"اگه دلت میخواد باز همون دوران رو تجربه کنی"خلوت کن با خودت از ضمیر ناخداگاه خودت کمک بگیر"البوم گذشته ات رو ورق بزن"ببین کجای کار غلط بوده" چه جاهایی تصمیم اشتباه و مغرورانه و مغروزانه گرفتی نیازی نیست بری پیش کسیکه بهش بد کردی  دستش رو ماچ کنی کافیه به کودک درونت بگی :ای کودک درونم بیا به همدیگه قول بدیم و بهم کمک کنیم گذشته های زشت رو از هاردمون پاک کنیم گذشته برای گذشته بود اما ماها برای فرداها هم هستیم حتی زندگی ما وابسته به زندگی دیگران نیز هست"فرضا اگه خودمون دوران کودکی غم انگیزی داشتیم دلیل نمیشه لبخند کودک دیگری رو با اخم جواب بدیم"گذشته از همه اینها حرکات منفی ما چنان با خودمان عجین میشن که وقتی کودک خودمان هم بدنیا اومد جز بخل و حسد و کینه ورزی راه دیگه ای رو در پیش نمیگیره و این یعنی خراب کردن دنیای شیرین نسل اینده مون اونم با خودخواهی ها یا نادانیهامان.

"به هر حال : وقتی تصمیم قاطعانه گرفتی اونوقت خواهی دید چقدر فضای خالی تو حافظه خودت داری دقیقا به شیرینی دوران کودکیت"بعد وقتی از در خونه بیرون اومدی  شیشه عینکت رنگی میشه چون تصمیمت قاطعانه بوده همه چیز رو رنگی تر میبینی"اونجاست که شادی دیگران رو ببینی لذت میبری" غم دیگران رو دقیقا غم خودت میدونی"عجین میشی با مردم"یکی میشی"فاصله ها برداشته میشن..ریا از بین میره" واقعا وقتی یه بچه مادر مرده ای رو دیدی با نهایت خضوع دستش رو میگیری و با دل و جونت بهش محبت میکنی بدون هیچ چشم داشتی"تازه با کمک کودک درونت درک میکنی الحق شدی جانشین خدا روی زمین" قدرتت رو خودت بخوبی حس میکنی"ترس ازت دور میشه"وقتی با این نیت گام برمیداری یعنی تو خیابون هم داری نماز میخونی"مگه من و تو نماینده خدا روز زمین نیستیم؟اینهمه دم از خدا پرستی میزنیم واقعا نشنیدیم یا نخوندیم که انسانها اخلاق الله هستند؟ کجا خدا رو اینقدر بیرحم و خشن و قصی القلب دیدیم؟ایا فکر نمیکنیم با اینکارمون داریم ابروی خدا رو میبریم  اونم با نام خودش؟

ضمنا بالا عرض کردم یکی شدن کودک درون عاشق و معشوق"این به این معنا نیست که وقتی عاشقی میخندد معشوقش نیز بخندد یا وقتی عاشقی گریان است معشوقش نیز گریان شود اگر اینچنین باشد چه کسی آنها رو ارام کند؟بعضیها یه منطق غلط رو تو خودشون قانون درست میکنند و بهش سجده میکنند و شاید اسمش رو بذارن الگوی درست عاشقی"عشق عشق است نه تعریفی دارد نه تکذیب چون وجود دارد بهمین سادگی"کسیکه بدنبال ادله ای در مورد عشق میگردد به معنای اینست که: در اتاق تاریکی بدنبال کلاهی میگردد که وجود ندارد. 

دوستان بازم ببخشید"میدونم مطلب طولانی شد اما اشکال نداره ترک عادت سخته دیگه چه میشه کرد...

*****

کَرم داران عالم را دِرَم نیست  == دِرَم داران عالم را کرَم نیست

*****

فرار کردن به جلو نشانه برنده شدن نیست...