ره چنان رو كه رهروان رفتند...
زرنگترها بيشتر مواظب باشند
پسر جوان و زيبا رويي بود كه فكر ميكرد بايد با زيباترين زن جهان ازدواج كند
او فكر ميكرد به اين ترتيب بچه هايش زيباترين بچه هاي كره زمين خواهد شد.
او با اين طرز فكر مدتهاي مديدي در جستجوي همسر ايده آلش بود.
طولي نكشيد كه آن پسر با پير مردي آشنا شد
كه آن پير مرد سه دختر زيبا و با هوش داشت.
پسر از پير مرد درخواست كرد كه با يكي از دخترانش آشنا شود.
پير مرد جواب داد:بسيار خوب هيچيك از دخترانم ازدواج نكرده اند با
هر كدام از آنها ميتوانيد آشنا شوي
پسر خوشحال شد و دختر بزرگ آن پيرمرد را پسنديد و با يكديگر اشنا شدند.
چند هفته بعد پسرك پيش پير مرد رفت و با مِن و مِن گفت:
اقا ببخشيد " دختر شما بسيار زيباست
اما يك عيب كوچكي دارد ايا شما تابحال متوجه ان عيب نشديد؟
عيبش اينست كه" دخترتان كمي چاق است.
پير مرد حرفش را تاييد كرد و آشنايي با دختر دومش را به پسرك پيشنهاد داد.
پسر با دختر دوم پير مرد آشنا شد و بزودي با يكديگر قرار ملاقات گذاشتند..
اما چند هفته بعد پسر دوباره پيش پير مرد امد و گفت:
از زيبايي چيزي كم ندارد فقط كمي لوچ است.
باز هم پير مرد حرف پسرك را قبول كرد و آشنايي با دختر سومش را به او پيشنهاد كرد.
بزودي آن پسر با دختر سوم پير مرد نيز دوست شد و با هم به تفريح رفتند.
يك هفته بعد پسرك پيش پير مرد رفت و با هيجان گفت: پدر جان دختر
شما همانند يشم بدون لك است و او همان كسيست كه"
بدنبالش ميگشتم . حال اگر اجازه دهيد من به رویایم برسم و با دخترتان ازدواج كنم.
چندي بعد پسرك با دختر سوم پير مرد ازدواج كرد چندين ماه
گذشت و ماحصل اين ازدواج دختري بود كه خداوند به
اين دوجوان عطا فرمود..
اما وقتي كه پسر صورت نوزاد تازه متولد شده خود را ديد"
از وحشت در جاي خود ميخكوب شد.
اين زشت ترين بچه اي بوده كه در عمر خود ميديد. پسر بسيار
غمگين شد و پيش پدر همسرش رفت و با كلي گله و شكايت گفت:
چرا با اينكه هردوي ما اينهمه زيبا و خوش اندام بوديم بچه ما به اين زشتي بدنيا امد.
پير مرد كمي سكوت كرد و رو به دامادش كرد و گفت: اما او
هم يك عيب كوچكي داشته ايا از قبل متوجه نشده بودي؟
گفت نه عيبش چه بوده؟ پير مرد گفت كه او قبل از آشنا شدن با تو حامله بوده!!!!!!!!!!
بله دوستان خوبم اين فقط تلنگري بوده كه بعضي از دوستاني
كه خود را بيش از اندازه زرنگ ميدانند زودتر به تله مي افتند.
پس يادتان باشد كه: همگان را ميشود براي مدتي و برخي را براي
هميشه ميتوان فريب داد
اما همگان را براي هميشه هرگز
ازدواج براي انسانهاي با ابرو انتخاب ياري وفادار و همسفري بسوي
تكامل ميباشد مواظب باشيد و فريب نخوريد.
در انتخاب ملاكهاي ازدواج خيلي دقت كنيد تا نبازيد حال چه پسر باشد و چه دختر....
او فكر ميكرد به اين ترتيب بچه هايش زيباترين بچه هاي كره زمين خواهد شد.
او با اين طرز فكر مدتهاي مديدي در جستجوي همسر ايده آلش بود.
طولي نكشيد كه آن پسر با پير مردي آشنا شد
كه آن پير مرد سه دختر زيبا و با هوش داشت.
پسر از پير مرد درخواست كرد كه با يكي از دخترانش آشنا شود.
پير مرد جواب داد:بسيار خوب هيچيك از دخترانم ازدواج نكرده اند با
هر كدام از آنها ميتوانيد آشنا شوي
پسر خوشحال شد و دختر بزرگ آن پيرمرد را پسنديد و با يكديگر اشنا شدند.
چند هفته بعد پسرك پيش پير مرد رفت و با مِن و مِن گفت:
اقا ببخشيد " دختر شما بسيار زيباست
اما يك عيب كوچكي دارد ايا شما تابحال متوجه ان عيب نشديد؟
عيبش اينست كه" دخترتان كمي چاق است.
پير مرد حرفش را تاييد كرد و آشنايي با دختر دومش را به پسرك پيشنهاد داد.
پسر با دختر دوم پير مرد آشنا شد و بزودي با يكديگر قرار ملاقات گذاشتند..
اما چند هفته بعد پسر دوباره پيش پير مرد امد و گفت:
از زيبايي چيزي كم ندارد فقط كمي لوچ است.
باز هم پير مرد حرف پسرك را قبول كرد و آشنايي با دختر سومش را به او پيشنهاد كرد.
بزودي آن پسر با دختر سوم پير مرد نيز دوست شد و با هم به تفريح رفتند.
يك هفته بعد پسرك پيش پير مرد رفت و با هيجان گفت: پدر جان دختر
شما همانند يشم بدون لك است و او همان كسيست كه"
بدنبالش ميگشتم . حال اگر اجازه دهيد من به رویایم برسم و با دخترتان ازدواج كنم.
چندي بعد پسرك با دختر سوم پير مرد ازدواج كرد چندين ماه
گذشت و ماحصل اين ازدواج دختري بود كه خداوند به
اين دوجوان عطا فرمود..
اما وقتي كه پسر صورت نوزاد تازه متولد شده خود را ديد"
از وحشت در جاي خود ميخكوب شد.
اين زشت ترين بچه اي بوده كه در عمر خود ميديد. پسر بسيار
غمگين شد و پيش پدر همسرش رفت و با كلي گله و شكايت گفت:
چرا با اينكه هردوي ما اينهمه زيبا و خوش اندام بوديم بچه ما به اين زشتي بدنيا امد.
پير مرد كمي سكوت كرد و رو به دامادش كرد و گفت: اما او
هم يك عيب كوچكي داشته ايا از قبل متوجه نشده بودي؟
گفت نه عيبش چه بوده؟ پير مرد گفت كه او قبل از آشنا شدن با تو حامله بوده!!!!!!!!!!
بله دوستان خوبم اين فقط تلنگري بوده كه بعضي از دوستاني
كه خود را بيش از اندازه زرنگ ميدانند زودتر به تله مي افتند.
پس يادتان باشد كه: همگان را ميشود براي مدتي و برخي را براي
هميشه ميتوان فريب داد
اما همگان را براي هميشه هرگز
ازدواج براي انسانهاي با ابرو انتخاب ياري وفادار و همسفري بسوي
تكامل ميباشد مواظب باشيد و فريب نخوريد.
در انتخاب ملاكهاي ازدواج خيلي دقت كنيد تا نبازيد حال چه پسر باشد و چه دختر....
+ نوشته شده در ساعت توسط یزدان
|