دشمنی و حسادت
دشمن آن باشد که قصد جان کند =دشمن آن نبود که خود جان می کند
نیست خفاشک عدوی آفتاب =او عدوی خویش آمد در حجاب
گر تو را حق آفریند زشت رو= هان مشو هم زشت رو هم زشت خو
تو حسودی کز فلان من کمترم =می فزاید کمتری در اخترم
خود حسد نقصان و عیبی دیگر است= بلکه از جمله کمی ها بدتر است
غافلند این خلق از خود ای پدر= لاجرم گویند عیب همدگر
شعر از محسن جان
+ نوشته شده در ساعت توسط یزدان
|