براي هميشه پيشم بمان
مرو -اگر بروي دگر نخواهم ديد:
طلوع افتاب را=فروغ ماهتاب را=طليعه بهار را=صفاي سبزه زار را
مرو كه چون بروي من دگر نخواهم خواند:
ترانه اميد را=فسانه نويد را=حديث عشق و ناز را= كتاب سوز و ساز را
اگر بروي دگر نخواهم رفت:
بسوي باغ و بوستان=به قله هاي اسمان=بسوي دشت و كوهسار=به سير و گشت جويبار
مرو كه اگر بروي دگر نخواهم يافت:
نشانه اي زاشنا=زمهرباني و وفا=زجلوه سحرگهان= ز پرتو ستارگان
گر بروي دگر نخواهم گفت:
سخن زعشق و ارزو=زجام باده و سبو=زعيش و عشرت و طرب=زسال و ماه و روز و شب
مرو توراقسم به انكس كه دوست ميداري نرو:
به اشتياق يك نگاه=به اتشين شراره آه= بخنده سپيده دم=بگريه غروب غم
مرو كه بي تو در دلم شوق ميميرد و شور:
دلم فسرده ميشود=ز ديده نور ميرود= چوشمع اب مي شوم=چو گل بباد ميروم
مرو كه بي تو شبم بي ستاره مي شود:
شب مرا سيه مكن =گنه مكن گنه مكن =به چهره ام نگه مكن =نگه به اشك و آه كن
مرو ببين چگونه مي فشانم اشك نياز!
بخاطر خدا مرو =مرو اي اشنا مرو=ز كوي من سفر نكن=بسوي او گذر مكن
ببين چگونه تو را بسوي خويش ميخوانم؟
بمان به پيش من بمان=مرا بسوي خود بخوان=مرو زمن جدا مشو=جدا از آشنا مشو
مرو كه عمري چشم انتظار تو خواهم ماند
كنون كه از ره امدي=شرر به جان من زدي=شدي فروغ خانه ام=پيام اشيانه ام
مرو كه بي تو يك جسم سرد و بي جانم:
تو جان و تو روان من=حيات جاودان من=تويي ترانه گوي من=بهشت و آرزوي من
مرو كه بي تو يك شاخ بي پرو بالم!
تو . اي گريه آورم=حديث درد پرورم=غروب محنت و غمم=كوير رنج و ماتمم
دگر مخواه كه نالم ز درد تنهايي !
ببين چه بينوا شدم=اسير و مبتلا شدم=دگر زپا فتا ده ام=به سنگ " سر نهاده ام
مرو كه غير توام هيچ دستگيري نيست !
نگاه كن نگاه كن=نگه به اشنا كن=بگير دست خسته اي=غريب دلشكسته اي
مكن سياه بخت من=مكش بخاك رخت من=مكش بخاك و خون مرا=بعالم جنون مكش
بيا و ترك من مگوي=ز رفتنت سخن مگوي=مكن خراب خانه ام=مرو ز اشيانه ام
تو بغير محبت از من چه ميخواهي؟
سرود اشتي بخوان=بمان براي من بمان=پيام آخرين من!=تو عشق اخرين من
من بخاطر تو دل از ديار خود خواهم كند : بخاطر تو از آمال دست خواهم شست:بخاطر تو در آغوش مرگ خواهم رفت:و در ارزوي ديدنت خواهم گفت::::..................
مرگ اگر مرد است گو نزد من آي تا در آغوشش بگيرم تنگ تنگ