ستاره می چکد از ديدگان به بالينم
چقدر خسته ام امشب ،چقدر غمگينم
چقدر ماهيتم مثل ماه نو محو است
چقدر ماه تمامی ، چقدر پايينم
نگو که سرد شدی مثل آه ، می دانم!
نگو که دور شدی مثل ماه ، می بينم !
کنار کوچه ی يادت بهانه می گيرد
دلم ، و باز تمنا که بست بنشينم
مرا بگو که چه آسان خيال می کردم
برای صيد دلت چابکست شاهينم
تمام آنچه که دارم برای تو ، بردار !
جز اين سه حرفی کوچک برای تسکينم
ببخش ! خسته شدی نازنين ، من امشب باز...
به خواب رفته ای ؟! ....آری....بخواب شيرينم !


شده يک عالمه حرف داشته باشی اما ندونی چی بگی ؟!
اين روزا حال و روزم اينجوريه !
دفترم پر شده از غزلهای نيمه کاره ! باور کن اين روزها حتی نگاه
منتظر و سرزنش بارشون رو روی انگشتانم حس می کنم !! بابا
يکی به اينا حالی کنه که دست من نيست ! کامل کردنشون کار من
نيست ! هر کی شروع کرده خودش بايد....
نه ! اصلا انگار دارم به يک زبان ديگه حرف می زنم ! ! هنوزدارند خيره
خيره نگاهم می کنند که ... دفترم رو می بندم ! چشمهام رو هم
همينطور

يزدان