ره چنان رو که رهروان رفتند
دو نوع باج گرفتن تو زندگیمون وجود داره که هر کدام از ما به نوعی اونها رو میپردازیم بدون اینکه ازش درس بگیریم" مانند بیماری" که مجبور میشیم داروی تلخ استفاده کنیم و وقتمون رو بجای کار در خانه صرف کنیم" بی پولی" مجبوریم ابزاری که مورد نیاز ماست نتونیم بخریم و از قافله عقب بیفتیم" این نوع باج گرفتن ها بصورت گذراست و زود ما رو ازاد میکنه"
اما یک نوع باجگیری هستش که راه برگشتی نیست اون چیه؟ ملائک میاد و یکباره میگه اومدم جونتو بگیرم" نه راه پس داری نه راه پیش" حتی ثانیه ای نیز فرصت بهت نمیده" راستی در اون لحظه قرار بگیری باز میگی مبل خونه ما تغییر نکرد دلواپسشم؟ ماشینم رو عوض نکردم ناراحتم؟ خیر.. به تنها چیزی که فکر میکنیم این هستش که چه گذرنامه و مدرکی واسه خودمون اماده داریم که از این به بعد ما رو پشت دربها نگه ندارند"
چرا شک داریم که قراره بریم و ماندگار نیستیم؟ چرا سعی نمیکنیم واسه رشد و تکامل خودمون باور کنیم فقط خودمون مسئولیم گام برداریم حتی به نزدیکترینهامونم ربطی نداره"؟ چرا مغز خودمون رو مانند اکثر خلبانها که بدلایلی کنترل پرواز رو میذارن رو خودکار ما هم عقلمون رو روی خودکار میذاریم چرا کنترلشو بدست نمیگیریم؟ چرا فکر میکنیم پدران ما بیشتر ما درک میکنند؟ و چرا سعی نمیکنیم بجای خود خوری و احساس خرد شدن کردن حرکت کنیم و بهترین نتیجه رو بهشون نشون بدیم تا باورشون بشه قرار نیست زندگی کلیشه ای باشه تا اسمش حفظ اصالت معنا بشه؟
ما انسانها متعلق به دو کره هستیم زمانیکه اینجا بخواب میریم اونجا بیداریم زمانیکه اونجا بخواب میریم اینجا بیداریم و این تنها راه انرژی گرفتن ماست.. این یعنی تجدید قوای برتر...
ما داریم روی کره ای زندگی میکنیم که قدرت کائنات بر او حاکمه حتی بر مغز خود ما"چرا بارها و بارها خواستید عوض بشید اما نتونستید؟ چرا هر بار که حرکت میکنید بمرور زمان مانعی رو سر راهتون حس میکنید که حکم باز دارنده رو بازی میکنه واستون؟ دلتون میخواد رشد کنید؟ میخواید اروم بگیرید؟ میخواید زودتر و زودتر به ارزوهاتون برسید؟
اگه جواب مثبته پس به چند ابزار ساده اما محکم نیاز دارید
اول اینکه بستر رشد و پذیرش رسیدن به ارزوهاتون رو اماده کنید"ایا فکر نمیکنید قراره مهمون بیاد باید خونه و مکان و لوازم پذیرایی مهیا باشه؟ خب اینم دقیقا مثل همونه"
دوم ارامش خودتون رو واسه عوض شدن حفظ کنید نهراسید بحتم بعد از عوض شدن از همینی که هستید بهتر خواهید شد نه بدتر"و بعد اینکه ایمان داشته باشید به قدرت کائنات" سطحی ازش عبور نکنید"اصلا میدونید کار قدرت کائنات چیه؟قدرت کائنات بخونی هم شما رو و هم خواسته هاتون رو میشناسه"دقیقا ذهن شما رو میتونه بخونه و اون چیزی که ارزوشو میکنید بسترش رو در وجودتون میبینه و اونو به سرانجام میرسونه"این ارزوها هم میتونه مادی باشه هم معنوی برای قدرت کائنات هیچ فرقی نداره کارش رسوندن ارزوهای شما بمقصده"نهایت سعی رو بکنید که ناباوری و تردید رو از خودتون دور کنید
"اما چجوری شروع کنید: قبل از هر کاری تمام ارزوهای خودتون رو بر روی ورقی یاد داشت کنید" همین الان در چه حال و روزی هستید ان رو هم یاد داشت کنید تا پیشرفت یا پسرفت رو درک کنید"مهمتر از همه: تمام افکار منفی رو از خودتون دور کنید این یعنی غم و غصه و اندوه و مشکلات و بی پولی و فقر و در تله افتادن رو کلا از مغزتون پاک کنید فرقی نداره این چیزها رو واسه خودتون ارزو کنید یا واسه دشمنتون چون هر چیزی تو مغزتون باشه قدرت کائنات اونو میگیره تا به سرانجام برسونه این حرفم رو جدی بگیرید لطفا..
.راهکاری که خدمتتون عرض میکنم قبل از هر چیزی بمغزتون رجوع کنید بد یا خوبش رو محاسبه کنید اگر عقلتون اونو پذیرا شد محکم بپذیرید وگرنه اونو رد کنید"هر کدام از انسانها آئینی دارن" و این پذیرفتن آئین یعنی در دام اون قوانین گرفتار شدن"خب تا اینجا شخص اون قوانین رو با عقل خودش پذیرفته" اما وقتی در رابطه با همون قوانین بخواد از شخص دیگری کمک بگیره اون شخص مجبوره راه و مسیری رو بهش نشون بده که اینکار خودش نوعی تنیدن دام هستش" حالا فرض بگیرید کسی در دام یا تله ای گیر کرده حالا با تبعیت کردن از قانون جدید از اون تله ازاد میشه در اصل وارد تله ای جدیدتر میشه" این تله اسمش: پذیرش قانون و قوائد جدیدتر از قانون تله قبلیست" در اینجا گوینده در دو تله گرفتار است ولی شنونده از یک تله ازاد" اما در تله ای جدیدتر گیر کرده" بهمین دلیل هستش که بارها و بارها واسه پذیرش منطق برتر هی ازتون دلیل و منطق و برهان طلب میکنن "نه اینکه شک دارن خیر بلکه دل کندن از تله قبلی با اینکه میدونن بی پایه و اساس بوده و از منطقی پشتیبانی میکنه که نمیتونن قبولش کنن"براشون سخته" اینجا خود شخص باید با خودش کنار بیاد خودش با عقلش دنبال دلیل برتر باشه"
بهر حال..نتیجه میگیریم واسه ازاد شدن از افکار منفی و رسیدن به مفهومی بالاتر و رسیدن به ارزوهایی که هرگز محقق نشده و تلنبار شده تو مغزتون" این راه ها رو امتحان کنید" طولی نمیکشه که پیشرفت رو بخوبی احساس میکنید"نا امیدی از فکر و قلبتون دور میشه و این یعنی گام نهادن بسوی زندگی روشن تر...دیگه فکر نمیکنید درجا زدید" دیگه هر روز دنبال چرا و چراها نیستید" دیگه نیازی نیست دوران بچگی و دوران بدون مسئولیت رو بخاطر بیارید و واسه ازادی اون دوران گذشته هی قبطه بیجا بخورید" ایکاش برگردم دوران بچگی"حالا
میدونید چرا اکثرا دوران بچگی رو ارزو میکنن؟ چون اولا درش مسئولیت پذیری نبوده" دوما هر چیزی رو واسه اولین بار تجربه میکردند"ثالثا: واسه بابا و مامانهامونم ماها اولین فرزندشون بودیم بهمین دلیل بیشتر ناز ماها رو میخرید. چرا همون باباها الانه نازمون رو نمیکشن؟ چون اون دوران هم کاذب بوده"ولی چون بچه ها بیخبر بودند واسه شون شده مدینه فاظله" دیگه نیازی نیست حتی از خدا گلایه کنید که خدایا یعنی من فراموش شدم؟ فکر میکنی چه چیزی باعث میشه طرف دست به خود کشی میزنه؟اره" نا امیدی اما دقیقه ها زمان رو میسازه و زمان عمر را وقتی عمرمون رو در کنار کسی میگذرونیم و قرار باشه قدرش دونسته نشه این یعنی اون زمان رو باختیم و به پوچی گذشت .بزرگترین دلیل گلایه های امروز ما از همینها نشات میگیره" گرچه روزهای خوشی هم باهاش داشته"اما لحظه ها و روزهای خوشی خودش رو از یاد میبره و هر چی روزهای بد و سخت و منفی تو زندگیش بوده رو بخاطر میاره"اصلا بیادش نمیاد که یکروز ازدواج نکرده بود هی خدا خدا میکرد که ایا میشه منم ازدواج کنم؟خونه استیجاری داشت هر روز میگفت خدایا یعنی میشه منم روزی صاحب خونه بشم؟ ایا همون ارزوهات رو روی ورقه ای مینوشتی امروز مجددا مرورشون میکردی از خواسته هات خجل نمیشدی؟فکر نمیکردی چقدر به ارزوهای محال اون روزت رسیدی؟فکر میکنی چرا هی ارزو پشت ارزو بوجود میاد؟90 در صد از این ارزوهای پوچ بدلیل رواج گرفتن تشریفات هستش که فقط و فقط بخاطر سیر شدن چشم خودمون زندگی شیرین و داشته هامون رو لگد مال میکنیم"
پس هنوزم دیر نشده تمام چیزهایی که داری قدر دانش شو و نیازمندش هستی یادداشت کن" و بکل هر چه افکار منفی رو از مغزت خارج کن"و اونو بسپار به قدرت کائنات" بهرکدام از ارزوهات رسیدی بنده نا شکر نباش"فورا شاکر قدرت کائنات شو و ازش تشکر کن میشنوه بازم بهت میده" نا سپاسی هم کنی باز میشنوه اونی که بهت داده رو ازت پس میگیره.. تا اینجا بخشی از قدرت نامرئی و حقیقی کائنات بوده"که فشرده عرض کردم.
حال به نشانه هایی از این قدرت" خوب توجه کنید و چرا نامرئی؟:
چو ادم شدی محرم خویش باش.. که محرم به یک نقطه مجرم شود..
میخوای قدرت کائنات رو ببینی راه دوری رفتن نمیخواد بشین در کنار درختان و باهاشون حرف بزن درختانی که بظاهر واست پشیزی ارزش نداره براحتی شاخه هاش رو اره میکنی و از تنش جدا میسازی" کافیه کمی در موردشون دقت کنی و ببینی چطور هر کدوم از اونها با اینکه زبان ندارند واسه تکثیر خودشون دانه هاشون رو بجاهای دیگه انتقال میدن: یا به باد میسپارن و یا پرتابشون میکنن" یا دست کائنات چون پرندگان و جوندگانی میره بذرشون رو انتقال میده پس این موجودات هم بهانه کائناتن"یا جویده میشن و به مسافتهای دور برده میشن و از اون طریق مجدد کاشته میشن..فکر میکنی این روال طبیعی از کجا سرچشمه میگیره؟
یه میوه رو تصور کن" چگونه درخت اون میوه رو که سبز و کال هستش واسش مادری میکنه" روبروی باد و باران و سیلها در پناه خودش میگیره" شبها برگهاش رو مانند لحاف بر سرشون میکشه و روزها اونها رو در معرض نور خورشید قرارشون میده تا قندش تکمیل بشه و بدرجه کمال برسونه اون رو"از اون پس اگر تو هم نچینی خودش جدا میشه"دقیقا مانند فرزند انسان" یا بکمال میرسه فاصله میگیره یا بزوال" پس قدرت کائنات درش دخیل بوده و هر کدام از میوه ها و برگها و سبزه ها و گلها بیدلیل روییده نشدند مگر بنفع موجودی بنام بشر" حتی اون درختان با زبان بی زبانی دارن بما درس میدن که وقتی میوه رسیده شد من اونو از خودم جدا میکنم درش چندین بذر قرار میدم واسه بقای خودش زندگی جدیدی رو اغاز کنه"
اما در انسانها میبینید که بچه بزرگ میشه خودش فرزند دار و نوه دار میشه اما باز از باباهه گلایه منده که چرا بهم محبت نمیکنه؟ ایا فکر نمیکنی امروز توئی که باید محبت به فرزندت بکنی بجای دریافتش؟بارها شنیدیم که: برگ درختان سبز پیش خداوند هوش" هر ورقش دفتریست معرفت کردگار" کو؟ کجاست که ازش درس بگیریم؟ ما که همش تو زندگی لجن وار تشریفات بقدری گیر کردیم حتی معنای حقیقی زندگی رو گم کردیم"زندگی امروز تو با زندگی اون فرد روستایی چه فرقی داره؟ بذار بیست سال بگذره مجدد همین قضاوت و پرسش رو بکن" حالا فکر میکنی زندگیت با اون چه فرقی کرده؟ هر دوی شما دارید زندگی میکنید یکی با دوندگی بیش از اندازه که رنگ خوشی رو هنوزم نچشیده اما اون روستایی هر روز با عشق بیدار میشه و با عشق هم میخوابه" فکر میکنی بس نیست؟کافی نیست از تجملات فاصله بگیریم دوندگی ما نصف بشه لذتمون دو چندان؟هی دو شیفت سه شیفت کار نکنیم؟ خونه رو عوض میکنی ماشین قدیمی شده" اونو عوض میکنی فرشت از مد افتاده" اونو عوض میکنی طلاهات قدیمی شده" بهتر نیست یکبار برای همیشه تصمیم جدی بگیری؟کجا داری میری؟ چکار داری میکنی؟
من شخصا وسط هال یه شومینه زدم" مسلما وقتی اتیش کنی یا بخوای کبابی درست کنی شاید دود برگرده داخل خونه هم بیاد خب پنجره رو وا کن بره بیرون فکر میکنی چی میشه؟ صد ها نفر تا حالا اومدن در اینمورد انتقاد کردند: اخه میدونیییییییی ما هم دوست داریما اما پرده های خونمون کثیف میشه"""" منطق منو میخوای؟ بدرک که میشه"تو هر سال میشوریش من هر ماه میشورمش کجای دنیا خراب میشه؟ فکر میکنی کسی بیاد بوی دود رو حس کنه دیگه خونه من نمیاد؟ خب نیاد درد سر من کمتر" ابزار باید در خدمت من باشن که هستند چی از این بهتر؟شما خوشت نمیاد لطفا نیا"میبینی؟ چقدر راحت دارم زندگی میکنم؟اونیکه تو خونه من داره زندگی میکنه زن و بچه من هستند که لذت هم میبرن دیگران میخواد خوشش بیاد یا نیاد بمن ربطی نداره"
فرق بزرگ من با دیگران دقیقا همین جاست"مهمون داره میاد ای وای اخه مردم چی میگن؟ مهمونی داره میره ای وای اخه دیگران چی میگن؟ گور بابای دیگران کرده" اصلش ادب تو و همسر و بچته که رعایت نمیکنی لباس و کفش و کلاه و طلاهاتو میخوای چکار؟ دنبال مشتری هستی مگه؟؟هر زمان تونستید از حاشیه ها بگذرید بحتم به اصل خواهید رسید وگرنه اندرخم یک کوچه گرفتارید یک بام و دو هوا نمیشه زندگی کرد" هم ذلت رو دنبال کنید هم لذت نصیبتون بشه ابدا...هررررگز.."" هر طوری فکر کردید قدرت کائنات نیز شما رو همونجا درگیر میکنه و نگهتون میداره"
هرکه به نیکی عمل آغاز کرد"" نیکی او روی بدو سر باز کرد""
زشتیها هم دقیقا اینچنین حکم میکنه حال خود دانی"بیاید راه درست زندگی رو پیش بگیرید واسه خودتون زندگی کنید نه واسه دیگران"راهنما میخواین شما پس گوش کنید بحرفش و عمل کنید.مزه زندگی رو نمیچشید تنها دلیلش همینه که نمیخواید دل از تجملات بکنید.کجا دارید میرید واقعا" واسه سوزوندن دل روسا هم که شده داد میزنم و میگم: هرگز مثل من زندگی نخواهند کرد چرا؟چون وقتی دارم میرم دستشویی دیگه نیازی نیست هفت نفر بپا داشته باشم" بیا..اینم از تجملات دیدی اخرش کجاها ختم میشه؟/فکر کن بهم حق بده..
هر چیزی که نمیدونیم در اصل نمیتونیم بهمین دلیل.همه چیز تو زندگی برامون مشکل میشه" راه آسونم داریم اما وقتی راهشو بلد نباشیم سخت میشه"راهنما باید باشه و راهنمای ما انسانها عقل ماست" وقتی اثبات عقل دیگران رو دنبال میکنیم مانند این هستش که بچه ای که دنیا میاد هر چیزی تو دهنش بذاری اونو میخوره"بذار یه مثال ساده بزنم: دقیقا مثل اسلام و مسلمین میمونه" کار اسلام درسته اما مشکل چیه؟ مشکل از خود مسلمین هستش"چون راهشو غلط میرن کارها غلط از اب در میاد"وقتی راه زندگی رو غلط وارد بشن بحتم رَوش زندگی نیز غلط از اب در میاد یک عمر دوندگی لذت پوووووچ" فرض بگیرید ارشاد رو گذاشتند جلوی بیناموسی رو بگیرن درست؟ اونوقت پلیس تو خیابون میگرده دنبال بیناموسها واقعا کار پلیس همینه؟ یا امنیت جانی و مالیه؟مسلما کاری از پیش نمیره" اینو بر فرض مثال عرض کردم شاید راحت تر متوجه اشتباهاتمون بشیم.که چرا هم بیناموسی زیاد میشه هم دزد".بهر حال اختیار دار خودتونید"من آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم""تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال..
عیب کسان منگر و احسان خویش دیده فرو بر به گریبان خویش
آینه روزی که بگیری به دست خودشکن آن روز مشو خودپرست
خویشتن آرای مشو چون بهار تا نکند در تو طمع روزگار
عمر به خشنودی دل ها گذار تا ز تو خشنود شود کردگار
دردستانی کن و درماندهی تات رسانند به فرماندهی
گرم شو از مهر و زکین سرد باش چون مه و خورشید جوان مرد باش
والسلام...