با يك نقطه مجرم نشويم...

وقتي انسان ميخواد از جايي بجايي ديگه بره مستلزم وسيله ايست كه راحت تر
بتونه اون مسير رو طي كنه اما همينكه راه ميفته بايد بدونه موانعي بر سر راهش
وجود خواهد داشت كه امكان داره اون شخص رو يا از حركت باز بداره" و يا
مسيرش رو تغيير بده"ولي چون قبل از حركت با تدبير و عقل و انديشه اش
تو ام با باورهايي كه به نزديكانش داشته با تكيه بر آنها و به پشتيباني آنها
براه افتاده "جا خالي دادن همان اطرافيان امكان گم كردن مسير را بيشتر ميكنه"
چرا ؟: چون هنگاميكه شخصي به كسي باور و ايمان و اعتقاد دارد بطور ناخوداگاه
از درون قلبش به او وفادار ميشود " و با چنان رشته الفتي دل را به او پيوند
ميزند و طرف مقابل را محرم خود ميداند" نه اينكه آنها مانعي بر سر راهش
نخواهند دید بلكه انتظار برداشتن موانع از سر راهش را نيز دارد.
موتور وجودي بشر دوچيز است : يكي عقل و ديگري دل"
عقل با تجارب و دانش تغذيه ميشود
ولي دل" با باور ايمان و تشعشعاتي كه از خود بروز ميدهد"
زندگي همان مسيريست كه از قبل انتخاب شده و قرار است با همه اين استدلال
ها مسير خود را طي كنيم.موانع بر سر راه زندگي چطور بوجود مي آيد؟
زمانيكه عقل و قلب با يكديگر بتفاهم ميرسند با تكيه بر همان باورهايي كه شخص
از اطرافيان خود دارد و ازقبل آنها را پشتيبان و تكيه گاه خود قرار داده در مسير
زندگي قرار ميگيرد" انتظار اتي نيز از آنها دارد
ولي چون بينشان حال بهر دليلي يكدلي كمرنگ ميشود"ناگاه ميبينم تكيه گاهمان
را از دست داده ايم
و بر خلاف انتظارمان خود اطرافيانمان مبدل به مانعي بزرگ ميشوند.
توكه نوشم نئي نيشم چرائي
حرف من اينست: آيا بهتر نيست كه " قضاوت منصفانه تري در مورد كسانيكه كنيم
كه به ما تكيه كرده اند"
آيا سزاوار هست كه:پيمان شكني كنيم در مورد كسانيكه بما تكيه كرده اند"
فرق بين محرم با مجرم فقط يك نقطه هست"همانند فاصله مرگ با زندگي" همانند
قهر با آشتي"و همانند رفاقت با خيانت و....................
و در آخر" زندگي و شاديمان فقط مربوط بما نيست بلكه مال كسانيكه دل بما بسته
اند نيز ميباشد
بيائيم و دل شكني نكنيم....
باميد روزهاي پر بار براي ما و كسانيكه بما مربوطند